سلام دوستان من قبلا عضو نینی سایت بودم ولی تا حالا تاپیک نذاشتم خیلی حالم بده ودوست داشتم که با کسی درد ودل کنم من خیلی از این میترسم مامان وبابا رو از دست بدم پدر ومادرم زنده هستن اما من همش میترسم میگم خدایا اینا نباشن من چه جوری زندگی کنم کلا خیلی روی این قضیه حساسم و نمیدونم و کوچکترین اتفاقی براشون میفته میشینم گریه میکنم اینقدری که گریه میکنم تا خوابم ببره خیلی میترسم ار دستشون بدم میشه یکم منو راهنمایی کنید این جوری نباشم
لایک اگر کسی روانشناس رفته و نتیجه گرفته بگه لطفا تجربشو کامل ممنون میشیم
منم قبلا گاهي اينجوري بودم ولي ديگه نيستم
سنم كمتر بود اون زمان
شما هم احتمالا كم سن هستي و از اينده ميترسي
سعي كن بهش بها ندي
مثلا بگي اينا فكر هست
ببخشيد اين جمله ها رو ميگم دور از جونشون ولي چاره افكار وسواس گونه هست
بگي خب بميرن چيكارش كنم اخرش ك همه مي ميرن منم ميميرم
ما هم مث بقيه…
سعي كن خودت رو مشغول كني ب كار ديگه
ورزش كن انرژي هاي منفي تخليه بشن
در نهايت اگه خيلي خيلي داري اذيت ميشي و هيچجوري كنترل نميشه دارو مصرف كن
آخه میدونید من پدرم معدشو عمل کرده از موقعی که عمل کرده اصلا هرروز یه درد داره منم میترسم از این آخه من خانوادم یه جوریه که خیلی از اوقات باهام اکی نیستیم یعنی دعوا میکنیم البته من خیلی کمتر نسبت به گذشته وبابا افسردگی گرفته سر قضیه بیماریش وهمش میگم که خدایا ما هنوز خوشی نگردیم حال خوب نداشتیم خوب زندگی نکردیم یعنی چی اخه
بهش ميگن حس زندگي نزيسته
اينكه فقط عمر گذشته و ازش لذتي نبردي و ب وقتش كارهايي ك بايد ميكردي رو نكردي
سعي كن از الان شروع كني ب وقت گذاشتن بيشتر با خانواده يا انجام هر كاري ك شايد فكر ميكني حسرتش ب دلت بمونه يا دوست داري باهاشون انجام بدي
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
