دلم کبابه براش
خودش و پسرش
چند ساله جدا شده (شوهرش معتاد و دزد بود)
بعد از جدایی رفت خونه مادربزرگم
داییام کلی بلا سرش آوردن
مجبور بود کارای شخصی زنداییام انجام بده
آرتروز گردن و دست گرفت مشکل قلبی داره
پسرشم محصل
کلی تحقیر شد
بعدش با قرض و وام تونست یه خونه اجاره کنه
که الانم متاسفانه پولش کمه
و صاحب خونه گفته در بیا
کاش یه کاری از دست من میومد ولی نمیتونم
کمیته امدادم که هیچ کمکی نمی کنه
وام مستاجری نمیدن چون مدرک شغلی نداره
بعد اون یکی خالم چند طبقه خونه بهترین ماشین
شوهرش بهترین در آمد
مامانم همینطور
واقعا این چه حکمتی داره یه خواهر اونطور بقیه با کلی فرق
نمیخوام کفر کنم ولی دلم میسوزه براشون
کل روز و شب با استرس
تنها کسی که درد و دلاشو میشنوه منم
ولی منم نمیتونم اونقدر کمک کنم