دخترم ۷ سالشه از ۶ ماهگی بردمش کاردرمانی بخاطر سی پی (فلج مغزی) راه افتاد ولی تعادل نداره خیلی میترسه مفهوم خیلی چیزارو درک نمیکنه مدرسه عادی قبول شده ولی معلمش میگه جیزی متوجه نمیشه از زنگ سوم خودم باید بزم مدرسه حواسم بهش باشه مادری هست با بیماری شبیه بیماری دختر من مواجه باشه ذهنشو نمیدونم چیکار کنم بفهمه😭😢 پیر شدم خسته شدم
منم وارث دردهای بی نقش💔من زنیام که با لبهای خاموش، هنوز حرف عشق میزنه...که توی سکوت شب با لالایی بغضاش دخترشو میخوابونِه...زنیام که نگاهش شایدخستهست،ولی هنوزهر روز،تو چشمهای بچهاش، دنبال یه تیکه آسمونه...گاهی میخوام داد بزنم که خستم…ولی فقط آه میکشم و دستای لرزونمو میذارم رو قلبم و میگم:بازم بلدی طاقت بیاری من زنیام که زندگی هنوز توی رگاش جریان داره نه برای دنیا نه برای بودن فقط برای "دوست داشتن"...نه تسلیم شدم، نه تموم شدم من فقط یه ذره خستهم، همین…
آخه سی پیش خفیفه تو استسنائی بچه ها با مشکلات شدید هست ترسیدم بدتر بشه
منم وارث دردهای بی نقش💔من زنیام که با لبهای خاموش، هنوز حرف عشق میزنه...که توی سکوت شب با لالایی بغضاش دخترشو میخوابونِه...زنیام که نگاهش شایدخستهست،ولی هنوزهر روز،تو چشمهای بچهاش، دنبال یه تیکه آسمونه...گاهی میخوام داد بزنم که خستم…ولی فقط آه میکشم و دستای لرزونمو میذارم رو قلبم و میگم:بازم بلدی طاقت بیاری من زنیام که زندگی هنوز توی رگاش جریان داره نه برای دنیا نه برای بودن فقط برای "دوست داشتن"...نه تسلیم شدم، نه تموم شدم من فقط یه ذره خستهم، همین…
سلام.توی این زمینه راهنمایی بلد نیستم.اما از اینکه چنین مادر مهربانی در کنارش هستش خوشحالم که از این فرشته کوچولو مراقبت میکنه.با آرزوی سلامتی برای دخترتان.
منم وارث دردهای بی نقش💔من زنیام که با لبهای خاموش، هنوز حرف عشق میزنه...که توی سکوت شب با لالایی بغضاش دخترشو میخوابونِه...زنیام که نگاهش شایدخستهست،ولی هنوزهر روز،تو چشمهای بچهاش، دنبال یه تیکه آسمونه...گاهی میخوام داد بزنم که خستم…ولی فقط آه میکشم و دستای لرزونمو میذارم رو قلبم و میگم:بازم بلدی طاقت بیاری من زنیام که زندگی هنوز توی رگاش جریان داره نه برای دنیا نه برای بودن فقط برای "دوست داشتن"...نه تسلیم شدم، نه تموم شدم من فقط یه ذره خستهم، همین…
سلام.توی این زمینه راهنمایی بلد نیستم.اما از اینکه چنین مادر مهربانی در کنارش هستش خوشحالم که از این ...
ممنون عزیزم
منم وارث دردهای بی نقش💔من زنیام که با لبهای خاموش، هنوز حرف عشق میزنه...که توی سکوت شب با لالایی بغضاش دخترشو میخوابونِه...زنیام که نگاهش شایدخستهست،ولی هنوزهر روز،تو چشمهای بچهاش، دنبال یه تیکه آسمونه...گاهی میخوام داد بزنم که خستم…ولی فقط آه میکشم و دستای لرزونمو میذارم رو قلبم و میگم:بازم بلدی طاقت بیاری من زنیام که زندگی هنوز توی رگاش جریان داره نه برای دنیا نه برای بودن فقط برای "دوست داشتن"...نه تسلیم شدم، نه تموم شدم من فقط یه ذره خستهم، همین…
تو مدرسه پسر منم اوتیسم خیلی خفیف هست ولی مادراشون میگن خیلی بعتره این ندرسه تا عادی براش چون اوناهم ...
تو عادی قبول نشدن بعد رفتن استسنائی
منم وارث دردهای بی نقش💔من زنیام که با لبهای خاموش، هنوز حرف عشق میزنه...که توی سکوت شب با لالایی بغضاش دخترشو میخوابونِه...زنیام که نگاهش شایدخستهست،ولی هنوزهر روز،تو چشمهای بچهاش، دنبال یه تیکه آسمونه...گاهی میخوام داد بزنم که خستم…ولی فقط آه میکشم و دستای لرزونمو میذارم رو قلبم و میگم:بازم بلدی طاقت بیاری من زنیام که زندگی هنوز توی رگاش جریان داره نه برای دنیا نه برای بودن فقط برای "دوست داشتن"...نه تسلیم شدم، نه تموم شدم من فقط یه ذره خستهم، همین…
نمیدونم الان پروندشو بردارم ببرم استسنائی قبول میکنن یا نه؟
منم وارث دردهای بی نقش💔من زنیام که با لبهای خاموش، هنوز حرف عشق میزنه...که توی سکوت شب با لالایی بغضاش دخترشو میخوابونِه...زنیام که نگاهش شایدخستهست،ولی هنوزهر روز،تو چشمهای بچهاش، دنبال یه تیکه آسمونه...گاهی میخوام داد بزنم که خستم…ولی فقط آه میکشم و دستای لرزونمو میذارم رو قلبم و میگم:بازم بلدی طاقت بیاری من زنیام که زندگی هنوز توی رگاش جریان داره نه برای دنیا نه برای بودن فقط برای "دوست داشتن"...نه تسلیم شدم، نه تموم شدم من فقط یه ذره خستهم، همین…