تاپیک قبلمم اگه میشه بیاید راجب بابامه🥲🥲
جلو عمم طعنه زد بهم از وقتی رفتن دارم اشک میریزم
گفت حقوق هیچی نیست تو هرکوچه ای یه وکیله😅
چون ازم توقع داشت پزشکی بخونم با وجود این همه اذیت
۱۰ سالم بود انگشت پامو شکست با صندل مجبور بودم برم مدرسه🥲
در دهنمو میگرفت نمیتونستم نفس بکشم التماسش میکردم تا مدتها تنگی نفس گرفته بودم
اعتماد به نفسمو نابود کرده
الان دیگه کتکم میزنه دستام تا چند ساعت میلرزه
ولی من بچگیم زیاد خوشکل نبودم یهویی خیلی خوشکل شدم خودم که اعتماد به نفس ندارم همه اینطوری میگن بااینکه دارم میبینم جلوی اینه:) خودم حس میکنم این همه اذیتم کرده خدا این زیباییو بهم داد ازدلم دربیاره
ولی یه بار واسش آه کشیدم دوهفته بیمارستان بستری شد
تصمیم گرفتم یا مرتب واسش آه بکشم یه بلایی سرش بیاد یا خودمو