چند وقت پیش از خواب یهو پرید گریه کرد صبح مامانمم خونه نبود انقدر گریه میکرد نمیزاشت بخوابم بعد دعواش کردم گفت اجی تروخدا بزار گریه کنم ۶ سالشه گفتم خب باشه گریه کن انقدر گربه کرد بعد گفت خواب وحشتناک دیدم
خواب دیدم میرفتید تو اتاق ترسناک میشدید میومدید بیرون . از اون روز به بعد دیگه مدام بهونه گیر شده گریه های خیلی بدی میکنه شبا میترسه نمیتونه بخوابه صبا ۵ یا ۶ بیدار میشه با گریه بعد هول میکنه میدوئه حیاط دنبال مامانم دیگه هم نمیخوابه
گوشه گیر شده پیش دوستاشم میگه همش میترسم
غذاشم نمیخوره دیگه تازگیا بدترم شده وگرنه زود تر براش یه کاری میکردیم فردا میخوایم براش بدیم دعا بکنن