آره من، اینقدرخونوادمو دوست داشتم که از خودم میزدم و در حد توانم هر کاری از دستم میومد برا اونا میکردم، آخرشم دیدم محبتشون برا یکی دیگه اس
خواهرم عمل کرد حتی نمیتونست سرشو بچرخونه حتی رغبت نکردم یه لیوان آب دستش بدم، مادرم دیگه حتی کارش به بیمارستانم بکشه عین خیالم نیست منی که مثل فرفره دورش میچرخیدم
کاش حداقل یه دلیل میاوردن که چرا این همه منو ندید گرفتن