سوار ماشین شدم پسر بود متاهل منو خانوادمومیشناخت..صحبت کار ودرس شد ..گفتم خیلی گشتم نشد بعد گف چرا ازدواج نمیکنی?منم گفتم باهرکسی نمیشه الان ازدواج کرد..خیلیا از هم دوره هام تومحل طلاق گرفتن ..نمیشه اعتماد کرد وهمه چی ازدواج نیس..گفت سن بره بالاها سخته ونمیشه واین حرفا..بدم میاد ازاین سوالا میکنن چه کاری وازدواج و...چی جواب بدیم که فضولی نکنن..شاید یکی بنابرعلتی نخاد کارکنه یا ازدواج نکنه ..اعصابم ریخت بهم