تا حالا شده کسی یه چیزی بگه و براتون اتفاق بی افته؟

یکی از دوستام در شرف جدایی خلاصه اصرار و اصرار ک بیاید بریم پیش یه خانمی ک سر کتاب میگیره خلاصه رفتیم و دوستم گرفت و و خیلی چیزای ک در حال حاضر بود رو درست گفت اینجور ک شد منم کنجکاو شدم و گرفتم .من نزدیک ۲ساله با یه اقایی در ارتباطتم و این اقا مث هر ادم دیگع ای خوبی داره بدی هم داره ولی از نظر من فوق العاده ادم خوبیه و گزینه خوبی برای ازدواج اینم بگم ک قومیتمون با هم فرق میکنه و احساس خودم میگه ک خانوادش مخالفن تا یه حدودی .حالا سرکتاب ک گرفت بهم گفت هر چی زودتر رابطه رو کات کن جلو ضرر از هر جا بگیری منفعته .این اقا اش دهن سوزی نیست و خانوادش ناراضین و در نهایت بهت میگه من گیر کردم بین تو و خانوادم و تو میمونی و عمر برباد رفته و سالهای تباه شده و اینا .حالا از عصری خیلیییی ذهنم مشغوله یه جوری شک به دلم افتاده نمیدونم راسته دروغه چرت گفته یا نه اخه برای دوستام چیزای ک راجب حال گفت دقیقا درست بود .ولی برا من یه مقداریش رو راست گفت و یه مقداریش رو نه با خودم میگم نکنه واقعا اینجوری بشه اخه من تو ذهن خودم همه چی رو تموم شده میدونستم ک تهش مال همیم