خاستگارم که قرار شدهاین هفته خواهرشو بیاره باهام حرف بزنه روز پنجشنبه رفت تهران که بار ببره از شب قبلش دیگه اصلا پیام نداد نه احوالی نه چیزی پنجشنبه و جمعه و امروز سرجمع سه بار زنگ زده یبار زنگ سرد جوابشو دادم اونم گفت اینجوری میخای حرف بزنی خدافظ منم گفتم بسلامت امروز دوسه تا پیم دادیم به هم گفتم چشت افتاده چارتا فک فامیلت باز منو فراموش کردی ونه احوالی ن زنگی اونم میگفت ماشینم توراه خراب شدباز هی زنگی زدی ببینی مردم یا زنده شما بودین چطور رفتار میکردین با چنین شرایطی اصلا انگار ن انگار ب چپشم نیس