2777
2789
عنوان

با شوهرم قهرم

522 بازدید | 31 پست

سلام خانما من زندگیم با عشق فراوان شروع شد 

خیلی زیاد 

چجوری بگم . یه زندگی رویایی . عشق های لیلی و مجنون . شیرین و فرهاد

اما رفته رفته خیلی بد شدیم انگار دشمنیم باهم الانم قهریم دلم گرفته .

هستید داستان و تعریف کنم ؟؟

هابوگو

اگر روزی از خاورمیانه پرسیدند بگو خاکی بود که افغانش به ایران می‌گریخت ایرانی اش به ترکیه ، ترکش به سرزمین سبز ها و بور ها ....که رفتن های ما هجرت نبود گریز بود ، سفر نکردیم کوچانده شدیم ، بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم.از خفت به بی وطنی!

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

داستان از اونجایی شروع شد که به سختی باهم دوست شدیم . یعنی من وا نمیدادم . 

خلاصه یه دوستی فووووقققق العااادههه عاشقانهههههه. نزدیک سه سال دوست بودیم یادم نمیاد یک بار قهر کرده باشیم . 

عقد کردیم .

تو دوستی راه به راه دلتنگ من میشد .

بعد عقد دیدم وابستگی من بیشتر شد و دلم میخواست ببینمش و اون برعکس. وقت خالی پیدا میکرد پیش من نمیومد.

و داستان از اینجا شروع شددددد...

وقتایی ام که چند روز هم و نمی‌دیدیم من دلم میخواست چت کنیم ولی اون بی اعتنا بود .

بحثا زیاد شد . البته خانواده اش هم بی تقصیر نیستن بیشتر بحثا سر خانواده اش هست 😒😒😒


خلاصه 

الان یک سال و دو ماهه که عقدیم 

یه بار یه یه هفته ای قهر بودیم 

یه بار یه ده روز قهر بودی

دو روز پیشم دعوای بد کردیم و معلوم نیست تا کی قهر باشیم. 


اصل مشکل اینه.

بی توجه شده و محل نمی‌ده . ناراحتم ام می‌کنه من تا میام مثل آدم میگم چرا این کار و می‌کنی فوری میگه سر هرچی ناراحت شو . ما نباید آرامش داشته باشیم . فلان فلان 

جدیدا حتی هم تهدید کرده هم چند باری بی احترامی کرده 😐

اصلا فکرشم نمی‌کردم یه روز اون زندگی عاشقونه به اینجا ها برسه 

بهم گفته ازت سرد شدم 

نتیجه این سه سال زحمتم و دیدم 

تو آدمی نیستی که با من زندگی کنی

خیلی بی حیایی 

به انسان بودنت پی برده بودم ولی نه در این حد 😐

تازه دیشب ام استوری گذاشته عادت میکنم که عادت نکنم. هشتک خدا . هرچی عادته تو سری خور همون عادت 😐

( این جمله آخری رو خودمم نفهمیدم یکی برام ترجمه کنه لطفاً )😐

تازشم فهمیدم که با یه بچه ازدواج کردم 😐

رفتاراش مثل یه پسر بالغ نیست 

می‌دونم سخته اما توهم یکم بی اعتنا شو ... همچی درست میشه..اون به دستت آورده دیگه خیالش جمه


می‌دونی چیه مشکل من همینه نمیتونم بی اعتنا باشم 

نمیتونم عین خودش باشم خیلی سعی کردم 😐

همش به خاطر اینه که منو به یه زندگی عاشقونه عادت داده و خیلییییی وابسته اشم 😐

اگه از اول همچین مرد با احساسی از خودش بهم نشون نمی‌داد منم اینجوری نمیشدم 🙁

بهم گفته ازت سرد شدم  نتیجه این سه سال زحمتم و دیدم  تو آدمی نیستی که با من زندگی کنی خ ...

عجب آدمیه ..این چه حرفایی بهت زده ..خدایی تو دعوا خودت چیا گفتی؟ اگه واقعا حرفی نزدی اینارو میگه یه مشکل اساسی وجود داره...یا خیلی خیلی پیش هم دیگه هستین(زنو مرد خیلی پیش هم باشه دعوا پیش میاد شامل همه نمیشه ولی خیلیا رو دیدم) یا هم از اینان که شوق رسیدن دارن وقتی به چیزی که میخان می‌رسن سرد میشن..(اینم کم کم به مرور درست میشه)...یا خیانتی چیزی یا هم خانواده شوهرت پشتت بدگویی میکنم..احتمال خیلی چیزا وجود داره ..من نمیخام بدبینت کنم..اما باید این مشکلو پیدا کنی و حلش کنی..من خودمم مشکل داشتم اما حلش کردم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

برگشت نامزدم

khhhh | 3 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   asraam  |  2 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  20 ساعت پیش