جاری من هشت ساله که باردار نمیشه یعنی حتی سقطم نداشته بعد امروز ما یه جایی بودیم یکی پرسید حامله ای یانه یهو گفت راستش حامله بودم چهل روزه سقط شد
من خیلی ناراحت شدم که بهم نگفت باهم خوبیم
من بخاطر اینکه حامله بشه خیلی بهش میگفتم این کارو کن اونکارو کن وواقعا انتظار داشتم بهم بگه
نمیدونم بهش بگم یا نه
اصولا ادم اهل گله کردنی نیستم ولی نمیخوام دلخوری تو دلم بمونه چون خودم ناراحت میشم
چیز مهمی نیس
چرا باید بگه؟!!!صرفا چون شما همه چیو ب بقیه میگفتی دلیل نمیشه اونم همین روش رو پیش ببره
حتما به اون دروغ گفته به نظرم به روش نیار چون اون الان چون باردار نمیشه خیلی حساسه
نه اصلا نگو، توقع بیجایی داری که بهت بگه
از طرفی شاید دروغ گفته باشه
بنظرم کار درستی کرده
اینکه بخوای ب روش بیاری خودتو کوچیک کردی
حالا سخت نگیر شاید اصلا دروغی گفته
خب چرا باید بگه سقط کرده آخه،منم سقط کردم به کسی نگفتم ،به جز ناراحتی و غصه خوردن چی برای دیگران داره؟؟
بارداری خب نمیگن که تا چندماه دلیلی نداره ناراحت بشی.منم ب خانواده شوهرم و خودم بعد ۵ماه گفتم
نه چکارش داری بدبخت رو
خودش درد بی درمون داره
شاید هم الکی گفته جلو اون طرف
چون بعضی دوست ندارن بگن اصلا حامله نشدن
چرا باید بگه؟
موضوع ناراخت کننده ای نبود اصلا
بخدامن سه ماهه سقط کردم
خانواده شوهرم نمیدونن که اصلا باردارشدن
تا یک ماه گریه میگردم هرروز
جاریم مثل ماه میمونه،همشم زنگم میزنه باردارنیسی،میگم نه
نمیدونن
نه نباید انتظار داشته باشی
جاری منم بعد چند تا بچه آخری رو حامله شد سقط کرد یک سال بعد خودش نشست تعریف کرد
منم بچه ای ندارم سالهاست که البته دیگه نمیخوام
نگو جاری فامیل نمیشه ما هرچی هست تندی میریک به همه میگیم ببعد جاری من داشتن خونه می‌خریدم یه کلام نگفت تا اینکه دیگه از سر اجبار صداش در اومد یا جهاز آورد بهش زنگ زدم بیام کمک گرفت نه خودمو و شوهرم میخابم کم کم بچینیم بعد من اثاث کشی داشتم بدون اینکه من بگم خودش واسه شیرین کاری پاشد بدو بدو اومد
