تو حیاط رفته بود دستشویی منم طبق معمول دوس دارم در برا شوهرم باز میکنم برم توحیاط ..رفتم در باز کردم بوسیدمش صدادار شد شوهرم ناراحت برو یکی دستشویی گفتم ابجیته
اشک منو تو اتاق خواب درآورد ک تو ابجیم حرص دادی این حرکت زدی به اون خدایی ک تو میپرستی قسم اصلا همچین قصدی نداشتم گفت اره اونم تو نمیدونم درمن چی دیده اینو میگه...خداشاهده از ت دل هامون
اشکمم دراورد سر این قضیه قهرم کرد دیگ برام هیچ ارزشی نداره کم کم دارم ازش زده میشم مخام بلیط بگیرم برم یه مدت خونه مادرم دارم نابود میشم با رفتاراش