سلام دورت بگردم❤
عشق مامااااان
خیلی دوست دارم
امروز میخوام از چیزای خوب بگم برات مثل😍
حس بوییدن تن خوشگلت که بهترین بوی دنیا رو داره😍
حس قشنگ در آغوش کشیدنت و گرمی تنت😍
حس شنیدن صدای زیبات😍
حس دیدن چشای خوشگلت 😍درشت و سبز و خوشگلللل
قبول داری پسر اخمویی بودی مامانی؟همه هم میگفتن
ولی من با وجود همه اخموییات عاشقت بودم و هستم قلب مامان
مامان فدات شه...دردت بخوره به جونم
یادته یبار افتادی زمین پات درد گرفت؟؟چقد مامانی گریه کرد
اون روز دعا میکردم کاش بمیرم ولی ی کوچولو نبینم دردت میکشی ،ی کوچولو نبینم اذیت میشی.
فداتشم من،یادته جایی جز بغل مامانی خوابت نمیبرد؟
الان خوابت میبره؟اصلا کجایی؟گشنت نیست؟نکنه لاغر شده باشی تپلی مامانی💔
قلبم،یادته چقد عاشق جگر گوسفندی بودی و منم چقد بدم میومد
یواشکی میومدم سهم خودمم میدادم تو بخوری؟ اگه میفهمیدن که نمیخورم دعوام میکردن...میگفتن تو کم خونی داری باید بخوری و بیشتر مراقب خودت باشی😠
میگم حالا که تو نیستی قلب مامان،سهم جگرمو بدم به کی؟؟ قلبم فشرده میشه
غذای مورد علاقت بود 💔
میدونی چیه؟ خیلی ناراحتم بیش از حد تصور
حس میکنم ی روز کنترلم از دست میدم و خودکشی میکنم،اون روز نزدیکه
با اینکه یک درصدم احتمال دیدنت تا آخر عمرم نیس ولی باز امید دارم
اون روزی که حقیقتو بپذیرم و امیدم از بین بره،مطمئنم که یا دق میکنم یا خودمو میکشم
دارم تو هوایی نفس میکشم که توام نفس میکشی،هر چند هزاران کیلومتر دورتر...
من دیدنت امیدوارم....یادمه اون روزو نشستم کف زمین،زدم زیر گریه بلند بلند تو تاریکی شب،التماس میکردم خدایا تورو خدا بذار ببینمش که دارم میترکم،حداقل ۱۰ ثانیه فقط !فقط ده ثانیه!انقد التماس کردم و نذر کردم که خدا خداش میدونه ...خدا نشنید صدامو اون روز کوفتی...وقتی با گریه راه میرفتم و هق هق میکردم،خیلیا نگام میکردن ولی من تو دلم و ذهنم یچیز بود،دیدن تو.
۸ شهریور ۱۴۰۲ رو هیچوقت فراموش نمیکنم
هنوزم با خدا قعرم...
پسر مامان من که خیلی دلتنگتم،تو چطور؟
دردت به سرم
شبت بخیر دردونه قلبم
چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲ همچنان غمگین