ششم بودم
مراسم شعر خوانی بود
وزیر آموزش و پرورش و ی چند نفر از سپاه و پاسدارا بودن
بعدش گفت کی بلده شعر بخونه من دستم رو بالا بردم از بین هزار نفر منو انتخاب کردن میکروفون دادم دستم رفتن کنار گفتم تکون بده اوو اوو تکون بده هنرتو بهم نشون بده تند ازم گرفتن
اون زن بیشعور ی سیلی هم بهم اون کنار زد
یک هفته هم اخراج شدم