2777
2789

سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه !  من یک دختر ۲۵ ساله هستم که به شدت احساس میکنم نیاز به کمک دارم پس ازتون خواهش میکنم تا حد امکان کمکم کنید . ( خیلی خیلی ممنون ) 🤍🫂

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

حدودا هفت سال پیش عموی من با یه خانمی همسن و هم شغل خودشون آشنا میشن و آشناییشون به ازدواج کشیده میشه !  زن عموی من یه برادر داشت که همسن من بود ؛ من و این آقا پسر اول از در دوستی با هم نشستیم به صحبت کردن و اینا ولی اون به من اعتراف کرد و گفت از من خوشش میاد !  من هم همین حس رو نسبت بهش داشتم اما دو دل بودم که آیا واقعا حس من به این آقا پسر واقعیه یا نه ؟  خلاصه که رابطه ی ما اونقدر عاشقانه شده بود که می خواست با پدر و مادرش صحبت کنه و بیاد خواستگاریم !  اما من مخالفت کردم و گفتم چند سال صبر کنیم تا بزرگتر بشیم و بعد تصمیم بگیریم ! آخه اون موقع ما هجده سالمون بود و هنوز تازه باید میرفتیم کنکور میدادیم و دانشگاه و ....  اگر می‌خواستیم ازدواج کنیم باید از خانواده ها کمک می‌گرفتیم چون منبع درآمدی نداشتیم .

آقا یکسال گذشت اون داروسازی تهران قبول شد و من دندانپزشکی مشهد !  اینم بگم که هم خانواده ی ما هم خانواده ی اونا مشهد زندگی می‌کردن ولی بعد از قبولی این آقا پسر گل ما رفتن تهران !  اون موقع بود که زن عموی من پاشو توی یه کاسه کرد که الا و بلا ما هم باید بریم تهران پیش خانواده ی من ( به عموم میگفت ، منظورش از ما خودش و عموم بود )  زن عموم میگفت نمیتونم دوری خانوادم رو تحمل کنم عموم هم میگفت هر یکی  دو ماهی میبرمت تهران پیششون ولی زن عموم قبول نکرد و کارشون به طلاق کشید و طلاق گرفتن .

خلاصه بعد از طلاق زن عموم رابطه ی خانواده ی با خانواده ی اونا قطع شد . این وسط من موندم و آقا پسر گل ما .....  خلاصه که هفت ساله که من و اون با هم در ارتباطیم و خانواده ی من از این ماجرا خبر ندارن به جز دوستام !  توی این هفت سال به هر بهانه ای یا اون اومده مشهد پیش من یا من به بهانه مسافرت رفتن با دوستام میرفتم پیشش تهران ! این دو سال اخیر از پسر همسایه گرفته تا پسر دوست و آشنا خاستگار داشتم و هر کدوم رو به بهانه ای رد کردم تا جایی که مامانم بهم میگه ( کلک نکنه پای یکی درمیون و ما نمیدونم )  منم هر وقت میام بگم آره هست روم نمیشه خجالت میکشم ، حتی روم نمیشه بهشون بگم هفت سال تمام باهاش در ارتباطم و به شما نگفتم .

آقا پسر گلمون به خانوادش گفته که ما همدیگرو دوست داریم ، بهش گفتم خانوادت مشکلی ندارن ! گفت نه خانوادم گفتن طرف حساب ما یه خانواده ی برادر داماد قبلیمونه نه خانواده ی داماده قبلیمون مگه میخواین بریم خواستگاری داما قبلی؟ منم گفتم در هر حال قرار با هم فامیل بشیم تو عروسی که همو می‌بینیم!  گفت مسئله ی طلاق خواهر من و عموی تو یچیزی بوده که شش هفت سال پیش تموم شده رفته اون یه شب رو آدم تحمل میکنه به احترام مهمونا مهم اینه من و تو به همدیگه برسیم !

بهش میگم من روم نمیشه به خانوادم بگم میگه میخوای من بیام با پدرت حرف بزنم گفتم نه !  الان موندم چیکار کنم .  به تنها کسایی که گفتم دوستام بودن و یدونه از خواهرام که ایران نیست !  اونم تنها دلیلی که به خواهرم گفتم این بوده که ایران نیست و باهاش چشم تو چشم نمیشم که خجالت بکشم !  این چند روزم که به خواهرم میگم نمیتونم به مامان بابا چیزی راجب آقا پسر گلمون بگم میگه میخوای من زنگ بزنم ریز ریز با مامان بابا بگم گفتم نمیدونم گفت میخوای بیام ترکیه شما هم با مامان و بابا بیاین اونجا همدیگرو ببینیم اونجا بهش بگم بازم گفتم نمیدونم !

حالا تروخدا کمکم کنین حالم داره بهم میخوره از خودم اصلا نمیتونم یه تصمیم ساده رو بگیرم ، بعضی وقتا اینقدر از خودم بدم میاد که میگم لیاقت آقا پسر گلمون یه دختر بهتر از منه !

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 1 روز پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز