سلام قضيه از اين قراره كه عيد بين منو مادرشوهرم بحثي پيش اومد بعد از اونجاي كه شوهرمن ول كن نيست انقدر اعصاب خوردكني درست ميكنه منم زنگ زدم به مادرشوهرم كه فلاني مگه يه لحاف تشك چقدر ارزش داره ول نمكنين اونم شروع كرد هرچي دلش خواست بارم كرد منم اخر ديگه قطع كردم زنگ زدم به شوهرم كه فلاني چرا مامانت اين حرفارو بار من كرد همسرم از كار دراومدني رفته بود خونشون يه اين حرفارو چرا گفتي به زن من اون يكي جاريم هم اونجا بود شنيده بود الان اون جاريم دارن طلاق ميگيرين بعد رفته نشسته اينور اون ور ميگه پسرش هميچين اومد جوابشو داد( درحالي كه اصلا هيچي غير اون نگفته بود) به پسرش چيه به من چي باشه الان شوهرم از ديروز قيافه گرفته به من اخه من چيكار كنم من مقصرم؟ اگه كمكي ميتونيد بهم بكنيد چي بگم فقد بخدا ديگه حوصله ي دعوا و اعصاب خردكني ندارم