دختر عمه من یه جاری داشت که مینشست سیر دل غیبت مادرشوهر رو میکرد و فحش میداد تا این ساده لوح شروع میکرد به حرف زدن صداشو ضبط میکرد یه روز در کمال خونسردی رفت ویس ها رو واسه مادرشوهره پخش کرد گفت دیگه اعصابم نمیکشه انقد پشت شما حرف زده گفتم بهتون بگم بهش تذکر بدین دست از سر من برداره
به همین سادگی به همین خوشمزگی زندگی دختر عمه م از همون روز تا الان که چندین سال از اون ماجرا گذشته تبدیل شده به میدون جنگ مادرشوهره هم از این معمولی ها هم نیستا از اون ننه فولاد زره هاست فکر کن رفته زیرابشو پیش یه آدم وحشی و داغون زده