ما از کربلا تازه برگشتیم مامانم اینا ساعت 11 شب میخواستن بیان خونمون.... من به مامانم گفتم دیره ولی مامانم گفت شیرینی خریدن میان یه ربع بشینن و برن بعدش منم گفتم بیاین
همین که گوشی قطع کردم شوهرم قیامت به پا کرد که الان چه وقت اومدن و فلان درحالی که برا دیدن و احوالپرسی شوهرم میومدن من قبلا دیدن... خیلی بد رفتار کرد منم زنگ زدم به مامانم گفتم نیاین شوهرم خوابه
شما بودین چیکار میکردین چه برخوردی با شوهرتون داشتین