منو خاهرم تو ی شب عقد کردیم با 2تا برادر، از شانس کم ما هر دو عرق خور و بی حیادر اومدن، تو همون دوران عقد جداشدیم
دختر داییم زن داداش ماست، از بعد طلاقمون داداشمو الکی الکی پر میکرد اونم میومد مارو کتک میزد
چند روز پیش ب داداشم گفته بود پدر و مادرت خواهراتو تعارف کردن ب داییم، داییشم 2سال پیش جدا شد با 2تا دختر بزرگ و در جا هم ازدواج کرد
منم رفتم زدمش، فرداش ک داییم اومد خونمون گف باید ی تابلو بزنم ک اینجا بیوه خونست، کسی شمارو نمیگیره و.....
اصلا ب روی خودش نیاوورد ک دخترش همچین دروغی گفته و بحث ناموس وسطه