واییییی از خجالت آب میشم بهش فک میکنم اون روز من کلی آب لیمو خورده بودم از هوسم بعد مریض هم بودم اتفاقا رفتیم خونه مادرشوهرم سرم گیج رفت برادرشوهرم گرفتتم تو بغلش غش کردم
یهدچیزی کا الان یادم میاد شوهر خواهرم یه روز سر ظهر اومد خونمون تو حیاط بود بعد من رفتم باهاش احوالپرسی کردم گفتم ناهار آماده اس بیاین بالا، گفت دست شما درد نکنه منم جوابش گفتم نوش جان😅😅
دور هم نشسته بودیم جو سنگین عمم گرمش بود میخواست جلو شالشو باز بزاره که یواش گفت فلانی هست نمیشه ،(یقیه لباسش گشاد بود) اون بنده خداعم داشت با شوهر عمم حرف میزد پسر عمم ۱۰ سالشه بلنددد گفت مامان از بابا خجالت میکشی ؟ تو که تو خونه شال نمیزنی 😂 اینجا بود پاکی پسر عمم معلوم شد از اون ور پسر عموم یواش گفت اگه مامانت از بابات خجالت میکشید تو الان اینجا نبودی 😂😂 (پسر عمه و پسر عمو هام کنار هم نشسته بودن )