ماجرا خیلی متاهلانه ست لطفا ازم ایراد نگیرید.
رابطه من و شوهرم هم رابطه ی عادی نیست.
تقریبا پیش هم هستیم تا من شرایط فراهم کنم بتونم جدا زندگی کنم و یه جورایی ۱۰۰بخاطر بچه ها الان پیش همیم.
.
تو بحث و دعواها همیشه میگه : من الان چند ساله اگر رابطه برقرار میکنم فقط بخاطر توعع و خودم هیچ حسی نمیگیرم.
ولی ازونطرف هم مثل کنه میچسبه بمن.
دیشب از سفر برگشته اومده سراغم.
من که دیگه اصلا ۲ ساله کلا هیچ حسی ندارم.
همیشه هم خودش میاد جلو این ۲ سالی که میگم.
ولی این حرفا رو هم میزنع و یه جورایی منتش رو سر من میذاره
.
شما باشین چیکار میکنین