2777
2789

توی فامیلمون یه دختر پسر خییییلی عاشق هم بودن و همه جوره با هم مچ بودن. ولی بخاطر اختلاف خانواده هاشون با یکدیگر بعد از گذشت زمان هم، به هم نرسیدن و مسیر زندگیشون جدا شد و همون اوایل یکشون خانواده اش اونو برد یه شهر دیگه زندگی کردن و جداشون کردن و خلاصه بعدها هر دو ازدواج کردن و هر دو بدبخت شدن و همسری که باهاش بودن اصلا سازگاری نداشتن و همش دعوا و زد و خورد و...

هر دوشون هم چندین بار تا مرحله طلاق رفتن و برگشتن. هر دو هفت ساله ازدواج کردن و بچه هم نیاوردن بخاطر دعواها و احتمال طلاق و...

الان دختره تازه بچه دار شده و اون پسره هم با خانواده اش دوباره برگشتن شهرشون

اینا ازین به بعد توی مهمونیا و... همو می بینن

تقریبا همه هم خبر دارن اینا خیلی عاشق هم بودن

آخرین بار هم سر اینکه بهم نرسن، خونواده پسره رفتن شهر دیگه و... دختره حتی سالهای اول متاهلیش فکر اون بوده و از ازدواجش پشیمون بوده، تازه چند وقتی میشه دیگه فکرشو نمیکرد و بچه دار شد و چسبید به شوهرش.


بنظرتون ممکنه اینا همو ببینن ممکنه باز بهم فکر کنن یا گندی بالا بیاد؟ یا دیگه اون احساسات و شور و شوق و حس جوانی رو نسبت به هم ندارن

الهی که خدا آرامش رو به دلهاتون بده

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

به نظرم همه چی یادشون میاد اینحور ک میکی عاااشق بودن 😔مکه میشه خاطره هاشون یادشون بره 

وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...نه جایی بخاطرم تعطیل میشود...نه در اخبار حرفی زده میشود...نه خیابانی بسته میشود...و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود...تنها موهای مادرم کمی سپید تر میشود...پسرم تنهاتر...💙و پدرم کمی شکسته تر...اقواممان چندروز آسوده از کار...دوستانم بعد از خاکسباری موقع خوردن کباب  آرام آرام خنده هایشان شروع میشود...راستی عشق قدیمم را بگو اوهم باخنده هایش در آغوش دیگری،مراازیاد میبرد...!من تنها فقط گورکنی را خسته میکنم...ومداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید🙃 و اشک تمساح میریزد...و من میمانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم میماند...من میمانمو و خدا،💗بااحساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند...🙁
به نظرم همه چی یادشون میاد اینحور ک میکی عاااشق بودن 😔مکه میشه خاطره هاشون یادشون بره 

حتی درختها و دیوارهای باغ بابابزرگشون که روش چیز میز نوشتن و کشیدن هنوز هست 😂 البته همسراشون خبر ندارن ولی صمیمیهاشون مثل ما خبر داریم

الهی که خدا آرامش رو به دلهاتون بده
حتی درختها و دیوارهای باغ بابابزرگشون که روش چیز میز نوشتن و کشیدن هنوز هست 😂 البته همسراشون خبر ند ...

اینحور ک میگی عشق  آتشین بوده

فقط میشه افسوس خورد ...حیف واقعا 


وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...نه جایی بخاطرم تعطیل میشود...نه در اخبار حرفی زده میشود...نه خیابانی بسته میشود...و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود...تنها موهای مادرم کمی سپید تر میشود...پسرم تنهاتر...💙و پدرم کمی شکسته تر...اقواممان چندروز آسوده از کار...دوستانم بعد از خاکسباری موقع خوردن کباب  آرام آرام خنده هایشان شروع میشود...راستی عشق قدیمم را بگو اوهم باخنده هایش در آغوش دیگری،مراازیاد میبرد...!من تنها فقط گورکنی را خسته میکنم...ومداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید🙃 و اشک تمساح میریزد...و من میمانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم میماند...من میمانمو و خدا،💗بااحساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند...🙁
اینحور ک میگی عشق  آتشین بوده فقط میشه افسوس خورد ...حیف واقعا

آره الان تقریبا همه گوشاشون و چشاشون منتظر عکس العمل دیدن این دو نفر بعد دیدن هم هستن

و البته ماماناشون که دو تا خواهر هستن که بخاطرشوم اینجور شد

الهی که خدا آرامش رو به دلهاتون بده
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792