اول بگم خواهر شوهرم و مادرشوهرم بی دلیل با ما قطع رابطه کردن بدون هیچ مشکلی به ما گفتن دیگه نمی خوایم با شما رفتوآمد کنیم چند وقت پیش شوهرم رو ی مشکل مادی واسش پیش اومد مادر و خواهرشوهرم اصلا یک زنگ هم نزدن اصلا احوالمون هم نپرسیدن خبر هم داشتن حتی وقتی اصلا از پسرشونم احوال نپرسیدن بعد حالا شوهر خواهرشوهرم دستگیر شده نمیدونید خانواده ی شوهرش چجور دورش میگردن منم اون موقع تنهای تنها بودم اصلا کسی کاری به کارم نداشت شوهرم برادر و پدرش فوت کردن اونم خیلی تنها بود الان مادر شوهرم همش زنگ میزنه برید خونه دخترم گناه داره تنهاست بزار خانواده ی شوهرش نگن بی کس و کاره من میگم خب اون قطع رابطس اون بیاد بعد من میرم خونشون میگه نه غرورش میشکنه گناه داره به شوهرم میگه ایشالله به سر تو هم بیاد نمیدونم الان چرا ما فامیل حساب میشیم اون موقع که کاری باهامون نداشتن فامیل به حساب نمیومدیم (آخه اونا انتظار دارن هر مشکلی واسشون پیش میاد شوهرم واسشون انجام بده ولی ما مشکلی واسمون پیش میاد اونا با ما کاری ندارن) الان بهم بگید مادر شوهرم دوباره زنگ زد گفت برین خونشون چی بگم چون نه من دوست دارم برم خونشون نه شوهرم