2777
2789
🤣🤣🤣🤣🤣واییی یاد دختر خاله م افتادم  زنگ درو میزنن خالم به دخترخالم که اونموقع ۱۲ سالش بوده ...

منم پنج سالم بوده عروسک دختر خالمو میبرم خالم صدا میکنه فاطی عروسک نبر همینجا باهاش بازی کن 

منم گفتم نه نمیبرمش دارم میدزدمش ،😂

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من کلاس ششم بودم رفتم مدرسه نشستم رو نیمکت خواستم بند کیفمو از رو شونم بردارم دیدم نیست مث برق گرفته ها از جا پریدم دوییدم برم بیرون سرایدار گرفتم از دستش فرار کردم رفتم کل راه مدرسه تا خونه رو دنبال کیفم گشتم آخرسر رفتم خونه گذاشته بودمش تو اتاق خودم اومده بودم مدرسه😂

خنده بزرگ ترین سلاح در جنگ زندگیه....امیدوارم همیشه مصلح باشی💜درسته سخته ولی نشدنی نیست👩‍⚕️📚بزرگ‌ترین ترس ما در برابر مرگ درد نیست. آنچه ما را می‌ترساند این است که باید کسانی را که دوست داریم بگذاریم و به‌تنهایی راهی سفر شویم. 》اثر استاد پترزبورگ💎

پسرعمه ام تعریف میکردکلاس نهم دوستش یه روز شلوارکمری پوشیده کش داربوده فقط وکمربندنداشته.بعد از زنگ تفریح اینا هی پایین کلاس شیطنت میکردن یهو معلمم از درمیاد این تامیخوادخودشو جمع وجورکنه کش شلوارش شل میشه میفته و ازقضا شو رت قرمز هم پاش بوده🤣🤣

کلاس دهم‌ یکی از دبیر‌امون‌ مرد بود 

بعد یکی از همکلاسیام‌ همیشه رو مخش‌ میرفت‌ و‌ به‌ تدریس‌ کردنش‌ هیچ‌ اهمیتی‌ نمیداد‌‌ خیلیم‌ با اعتماد‌ بنفس‌ بود‌ یه‌ روز دبیر‌ که حرصی‌ شده بود صداش زد که بره درسو‌ توضیح‌ بده موقع‌ رفتن‌ یه ژس‌ خاااصی گرفته بود ولی‌ یه جوری خورد زمین ک شلوارش‌ پاره شد و صدااای‌ بدی داد همه جر خوردیم از خنده بیچاره دبیررر‌ نفهمید چجوری رفت بیرون از کلااس‌😂 😂😂

من خیلی مظلوم بودم دوتا همکلاسی داشتم پول توجیبیمو میبردن 

یک روز به کیمیا میدادم یک روز پولمو به شیما میدادم بعد اون کیک و شیرای که مدیر هم میداد زهره همکلاسی دیگرم میدزدید

آب قمقمه منو هم زنگ اول همه بچها می‌خوردند منم مثل بت فقط نگاهشون میکردم... خلاصه مظلوم مظلوم بی زبان لال بونی بودم حتی به مامان وبابام هم نمیکفتم 

چقدر دلم واسه خودم دوران ابتدایی میسوزه 

دهم بودم با دوستم رفتیم دسشویی عکس بگیریم معاون گیرمون انداخت

بعد برای اینکه گوشیمو نگیرن قایمش کردم و گفتم داشتیم اونجا حرف میزدیم:/ احتمالا که فکر بدتری کردن😂

جرمت را نمیدانم... توام ندان... اینجا سلول دنجیست که عاشق میله هایش میشوی... به بند زمین خوش آمدی🍃
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792