بچه ها تاحالا من دوبار خیلی جدی در ارتباط بودم برا اشنایی،فقط در حد موبایل
عاشقم میشد نمیدونم اداشو درمیاورد نمیدونم واقعا
ولی اخرش از خواستگاری اومدن فراری میشد
با اینکه من هیچی بخدا کم ندارم از نظر ظاهر هیکل تحصیلات خانواده..اما نمیدونم اوایل چرا اینقد اتیششون داغه بعد ک میگذره سرد میشن خبری از جدی شدن رابطه و خواستگاری نمیزنن دیگه منم حوصلمو سر میبرن میزنم زیر همه چی و تموم میکنم
اخه میدونین من همیشه خواستگار داشتم بعد وقتی با کسی در ارتباطم باید خواستگارارم رو رد کنم
از اینور ب این ک فکر میکنم بخاطرش دارم خواستگارای خوبمو رد میکنم اخرش خودشم نمیاد خیلی اذیت میشم
حالا ی مدتیه یک ادمی ک بسیار خوب و متین و اینا هس بهم پیام داد و بعد چندین روز صحبت و اینا ،بهش مجال حرف زدن دادم ک گفت ازتون خوشم اومده( مدیر درمانگاهیه ک رفته بودم برا درخواست کار) و میخواستم ی مدت اشنا بشیم انشالله برا ازدواج
الان شد یکماه و یک هفته س ک باهم صحبت میکنیم ادم خیلی خوبیه،عاشق منم شده ازم خوشش میاد خیلی
حالا هی میگه دنبال فرصتم ب مادرم بگم
منم میگم عجله ای نیست فعلا
ولی میترسم بچه ها نکنه اینم مثل بقیه بشه
خیلی حس بدیه ندونی تکلیفت چیه