2777
2789

سلام دوستان سوالم اینه خانواده همسر من از روی محبت یا دخالت یا هرچی اسمشو بذارین وقتی میان پیش ما یا وقتی ما پیششون هستیم یهو بچه ها رو میبرن میگن بریم یه دور بزنیم بریم یه بستنی بخریم یا مثلا بریم پارک (بدون اجازه ی من... که البته من چیزی نمیگم ) ولی بعد یهو دو سه ساعت خبری نمیشه زنگ میزنم میبینم مثلا بچه رو بردن خونه ی عمه ش یا خونه ی اقوام دیگه مهمونی، بدون اطلاع من! و اگرم چیزی بگم بهشون برمیخوره مثلا اگه بگم دوست دارم بچه هام توی مهمونی با پدرمادرشون باشن میگن خوب الان هم با پدربزرگشه دیگه یا مثلا میگن رفته خونه عمه شه غریبه که نیست و بازم کار خودشونو میکنن...

علاوه بر این، میدونم وقتی میبرنش جایی بدون ما، اون سبکی که خودشون میخوان بچه رو بار میارن مثلا بهش نوشابه و چیپس و چیزایی که ما نمیدیم میدن یا مثلا عصر بدموقع میخوابونن بچه رو یا مثلا روی بازیش با دختر عمه ش نظارتی ندارن و امان از بازیای اون...هردفه با دختر عمه ش تنها بوده یا اذیتشون میکنه یا حرف زشت یادشون میده یا یه خطری میسازه ولی بااین حال چون ۹ ۱۰ سالشه هیچکس کاری نداره بهش و بهش حق میدن هرجور دلش میخواد با بچه ها رفتار کنه میدن بچه رو دستش که بخوابونه و بهش غذا بده و غیره و خودشون میرن دنبال کار خودشون و بچه ی من رسما میشه اسباب بازی اون بچه...

جدای از اینا اصلا همین که من و پدرشونو صاحب اختیار و دارای حق اجازه دادن حساب نمیکنن و خودشون تصمیم میگیرن و عمل میکنن ناراحتم میکنه...

به نظرتون چجوری بگیم که علاوه بر اینکه کدورتی پیش نیاد اثر بذاره و دیگه اینجوری نکنن؟

نظر و واکنش همسرتون نسبت به این موضوع؟

بچه تون چندساله‌ش ؟

ازونجایی که درمورد هر موضوعی نظر نمیدم ؛ پس اگه نظرمو یه جا گفتم که مخالفش بودی لطفا ریپلای نکن نمیخوام متقاعدم کنی،چون نظرم طبق تجربه خودمه😊••••••• امروز دوم شهریور۱۴۰۲با خودم عهد میبیندم که بجز راهنمایی و مشاوره در حد درک و فهم خودم از موضوع بحث؛ در هیچ تاپیکی پست نگذارم و البته بجز موارد فان ؛؛ و هیچ‌وقت در تاپیک های تعریف از خانواده اعم از پدر،مادر،خواهر،برادر،همسر و فرزند شرکت نکنم ،چون هروقت شرکت کردم بعدش کلی انرژی منفی روانه زندگی خودم و اون افراد شد!!! •••••••••روابط دوستانه یا عاشقانه تو باید عامل کاهش استرست باشن نه بیشتر شدنش،باید منبعی برای آروم شدن تو، پیشرفت خوشحالی و آسون تر شدن مسیر زندگیت باشن، اونا باید باشن تا از زندگیت لذت بیشتری ببری و حالت خوب باشه کنارشون نه برعکسش،زندگی خودش به اندازه کافی سخت هست•••••••••

همسرتون باید مطرح کنه چون اون زبون خانوادش رو میدونه

عَسى‌ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‌ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ؛ چه بسا چيزى را ناخوش داريد، در حالى كه خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست داريد، در حالى كه ضرر و شرّ شما در آن است.  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نظر و واکنش همسرتون نسبت به این م.ضوع؟ بچه تون چندسالهش هست؟

همسرم براش مسئله ی نیست این چیزا چون خانواده ی خودشن و اونم واقعا غریبه نمیدونه اونارو و بی خیاله...

البته یه بار بهش گفتم من خوشم نمیاد و دوس ندارم اینجوری و اونم چیزی نگفت و حق داد بهم نسبتا...

بچه هام دخترم ۲ سال و پسرم ۵ سال

همسرتون باید مطرح کنه چون اون زبون خانوادش رو میدونه

همسرم یکی دوبار گفته ولی اولا که از چشم من دیدن و فهمیدن که من به همسرم گفتم و دوما خیلی اهمیت ندادند و جوری رفتار کردن و گفتن که یعنی ما داریم تازه کمک میکنیم بچه هارو نگه داریم شما استراحت کنین و یه جور منت گذاری... که همسرمم قانع شده و دیگه بعدش چیزی نمیگه...

کلا همسرم توی مسائل من و خانواده ش خیلی ورود نمیکنه و ورود هم کنه حقو به اون سمت میده !

همسرم براش مسئله ی نیست این چیزا چون خانواده ی خودشن و اونم واقعا غریبه نمیدونه اونارو و بی خیاله... ...

اصلا سنی نیستن که بدون پدر مادر جایی ببرنشون. لطفا قبل از اینکه اتفاقی واسشون بیوفته چه جانی چه روحی(خدایی نکرده) جلوی این قضیه رو بگیرید. به همسرتون هم بگید ربطی به غریبه و فامیل بودن نداره بچه ها در خطر هستن. دوبار دکتر بازی کنه با بچه هاتون میخواید چیکار کنید!!

دفعه بعد بچه هارو گفتن ببریم محکم بگو نه کار داریم خودمون میخوایم بریم بیرون.چندبار بگی دلخور میشن و تموم میشه این ماجرا

ازونجایی که درمورد هر موضوعی نظر نمیدم ؛ پس اگه نظرمو یه جا گفتم که مخالفش بودی لطفا ریپلای نکن نمیخوام متقاعدم کنی،چون نظرم طبق تجربه خودمه😊••••••• امروز دوم شهریور۱۴۰۲با خودم عهد میبیندم که بجز راهنمایی و مشاوره در حد درک و فهم خودم از موضوع بحث؛ در هیچ تاپیکی پست نگذارم و البته بجز موارد فان ؛؛ و هیچ‌وقت در تاپیک های تعریف از خانواده اعم از پدر،مادر،خواهر،برادر،همسر و فرزند شرکت نکنم ،چون هروقت شرکت کردم بعدش کلی انرژی منفی روانه زندگی خودم و اون افراد شد!!! •••••••••روابط دوستانه یا عاشقانه تو باید عامل کاهش استرست باشن نه بیشتر شدنش،باید منبعی برای آروم شدن تو، پیشرفت خوشحالی و آسون تر شدن مسیر زندگیت باشن، اونا باید باشن تا از زندگیت لذت بیشتری ببری و حالت خوب باشه کنارشون نه برعکسش،زندگی خودش به اندازه کافی سخت هست•••••••••
همسرم یکی دوبار گفته ولی اولا که از چشم من دیدن و فهمیدن که من به همسرم گفتم و دوما خیلی اهمیت ندادن ...

پس خودتون با احترام حرفتون رو بزنین بهشون بگین ترجیح میدین بچتون بدون شما جایی نره یا مدام بهانه بیارین مثلا وقتی میخوان ببرنش بیرون بگین الان وقت حمامشه یا نوبت داروی تقویتیش نزدیکه از این بهونه های جورواجور دیگه

عَسى‌ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‌ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ؛ چه بسا چيزى را ناخوش داريد، در حالى كه خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست داريد، در حالى كه ضرر و شرّ شما در آن است.  

فقط همسرت میتونه جلوی این کار و بگیره با شوهرت صحبت کن اونا الان که بچه ان اما خیلی زود نوجوون میشن و دیگه از شما و پدرشون حرف شنوی نخواهند داشت چون اون اقتدار و اون جایگاه و نخواهید داشت ...پدر بزرگ مادر بزرگ عمو دایی فرقی نداره هر حرکتی میخوان برای بچه شما انجام بدن شما باید در جریانش باشید و اجازه رو شما باید بدین ...کسی هم نمیتونه بگه خونه عمه است دیگه جای غریبه نیست شاید شما صلاح ندونی بچه تون بره اونجا

غنچه با دل گرفته گفت: زندگی  ...  زندگی لب ز خنده بستن است   گوشه ای درون خود نشستن است  ...  گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است   با زبان سبز راز گفتن است ...  گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد...  تو چه فکر میکنی   کدام یک درست گفته اند   من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است   هرچه باشد او گل است  ...  گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است   "قیصر امین پور"
اصلا سنی نیستن که بدون پدر مادر جایی ببرنشون. لطفا قبل از اینکه اتفاقی واسشون بیوفته چه جانی چه روحی ...

دکتر بازی نمیکنن حالا معمولا... یکی دوبار زیر نظر داشتمشون دیدم درحد دندون پزشکی و آمپول به دست و دندون بوده و اگه بخوام به همسرم خیلی ام آب و تاب بدم میگه تو زیادی حساسی و بالاخره باید بچه ها باهم بازی کنن و این حرفا...

کلا چون توی اون فامیل و جمع فقط منم که روی بچه ها و بازیشون دقت میکنم و درکل فقط منم که نظارت دارم روشون همه اونجا فکر میکنن منم که خیلی الکی حساسم...

به علاوه که این بردن بچه بدون پدر مادر یه جورایی عرف اونفامیل محسوب میش

بردن بچه بدون پدر مادر یه جورایی عرف اون فامیل محسوب میشه و تقریبا همه شون این کارو میکنن... میگن فلانی بچه ها رو بیار اینجا با بچه های ما بازی کنه یا مثلا به پدرشوهرم زنگ میزنن میگن نوه هات رو بیار دلمون تنگ شده...

اگه خلاف این عرف بخوام رفتار کنم من غیرعادی میشم و عروس بده...

همسرم چی بگه چجوری بگه که بدون ناراحتی قبول کنن؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792