بچه داری و خونه مادر شوهر

بچه رو میسپرم بهشون میگیرم میخوابم 😅

البته الان دیگه پسرم بزرگه قدیما اینکارو میکردم 

یعنی چی؟ 

هیچی بچه هام میریزن و می پاشن،بعد ک خواستم بیام،دستمال میکشم،اشغالایی ک بچه هام ریختن و جمع میکنم،خلاصه ی مختصر مرتب میکنم و بعد میام

چه رفتاری باید داشته باشیم 

هیچی مراقبم چیزی رو نشکنه و خراب نکنه و بی اجازه سر وسایل نره اونام میگن چیکارش داری بذار راحت باشه

زنعموی من بچشو میگیره بغلش یا شیر میده یا عوض میکنه یا وقتی خوابه میشینه پیشش کلا دست نمیزنه و مامان بیچاره من باید جمع کنه براش بعدم انتظار داره به اندازه اون کار کنم والا من چجور غذا بپزم چجور ظرف بشورم وقتی بلد نیستم از طرفی به مامانم فشار میاد از طرفی اون پاشو میندازه رو پاش هر دفعه ما میریم میدوعه میاد 

من خیلی دیر میرم 

وقتی هم برم با بچم سرگرم میشم.ینی الان بچم شیش ماهشه 

کلا یه بار رفتم. 

من نامزدم

وقتی میرم خونه اونا بعد هر نهارو شام من باید ظرفارو بشویم 

تو خونه من اصلا کار نمیکردم از,وقتی نامزد شده ام سر سفره موقع خوردن غذا فکرم پیش شستن ظرفا میمونه ظرف هم خیلی کثیف میشه

یه دختر داره متولد ۸۷ 

اون تعارف میکنه ولی وظیفه من میدونن

مامان من همیشه میگه خیچ وقت بچرو تو جمع تربیت نکنید هیچوقت سرش داد نزنید بهش حتما احترام بزارید بزارید خودش انتخاب کنه بزارید خودش بخوره خودش برداره اول غذا دادن بدید به اون گشنش شد حتما براش غذا بریزید نگید وایسا بقیه بیان لباس تمیز بپوشونید بزارید با بقیه بچه ها بازی کنه ولی گاهی بهش سر بزنید از مامانم پرسیدم اینارو 

خب بستگی داره به رابطه تو و مادرشوهرت 

مادرشوهر من عاااشق بچه ست و همش زنگ میزد که تو رو خدا بچم رو بیار منم که میرفتم کلا با بچه سرگرم بود و اصن با من حرف نمیزد خودش میگفت استراحت کن منم استفاده می‌کردم 

خدایی متولد ۸۷؟ 

من ۸۳ ام تا حالا نگفتن بیا بشور یا بیا بپز بعد غذا میریم بالا تو اتاق با دختر عمو و دختر خاله هام و موقع غذا میایم 

اون حالا بچست بزارید بچگی کنه بابا 

مادرشوهرم از,اندازه کیفم خوشش اومد

تعارف کردم گفت بردار استفاده کن

گفت بازار پر از کیفه خب میخرم

شما بودین ناراحت میشدین?