یماه دیگه عقدمونه
رفتیم محضر دیدیم،شب اومدم تعریف کردم برا پدرم ک اینجوری اونحوری
حرف شام عقد شد،بابام مبگه من ندارما
تا وقتی حرف خرج کردن خونواده شوهرمه همه کار انتظار داره ازشون
اما نوبت خرج کردن خودش میشه میگه ندارم دختر
پیش نامزدمم دیگه واقعا خجالت میکشم
هرچی بوده کردن تاخالا برام،
حالم داره بهم میخورع ازینهمه بی مسئولیتی پدرم..
شماهام ازین بابا ها دارین؟!
یا فقط من بدبخت بدنیا اومدم