یه بار مداد انداختم جلو معلم با کفشای پاشنه بلند نقش بر زمین شد
یه بار از رو پشت بوم دفتر انداختم پایین خورد تو سر مدی (بگمم که لو رفتمم و نزدیک بود اخراج شم)ولی چون شاگرد درس خونیم با کلی گریه و التماس نگه هم داشتن
یه بارم زنگ مدرسا 20دقیقه زودتر زدم همه ی بچها رفتن خونشوت
کلا تو مدرسه به عنوان پایه خرابکاریا میشناسنم
مورد آخررو بچم هشت سالش بود انجام داد😂
کلا در حال پرت کردن وسایل رو سر مدیر معلم بودیا😂
یادم نمیاد😂
انگشتم جوهری بود زدم تو پیشونی همکلاسیم رف به خانوم گفت ۲ نمره از نوبت اولم کم کرد😐
من یبار اولین بارم بود امتحان کم گرفته بودم اسممو سرصف مدیر احمق خوند اون روز رفتم دفتر خیلی گریه کردم😪
همکلاسیام هیچوقت جلوی من حرف نمیزدن چون همیشه تنهابودم وساکت بودم فک میکردن جاسوس از طرف دفترم😂
یادش بخیر عصر ساعت پنج نیم هوا تاریک میشه یک ربع مونده به زنگ منتظر میموندم زنگ بخوره بریم خونه یه حال هوایی داشت ساده بودیم
یکبار مشقامو یک خط در میون مینوشتم . متن درس خیلی زیاد بود . یک خط می نوشتم دو خط نمینوشتم فکر کردم معلمم نمیفهمه... معلم فهمید.. خودکار کرد لای انگشتم
آخ چه دردی داشت
تا مرز مردن رفتم
بخاطر اینکه خیلی خرابکارم شماره مدیر و معاون و همشونا تو گوشی مامان بابام بلاک کردم
تو مدرسه ما اینجوریه هر اتفاقی بیفته مدیرمون میگه بگین ماهزاد بیاد دفتر حالا من باید کلی قسم بخورم که کار من نبوده(از حقم نگذریم 80درصد مواقه کار خودمه)
