ماداشتیم وسایل خونه رو عوض می کردیم کلا همه تموم شد فقط فرش و لوسترمونده بود که یهو ازدهنم در رفت پیش جاریم اومده بودن خونمون ..بخدا شوهرم اخلاقش ۱۸۰درجه عوض شد ...فرشهارو عوض نکردددکه هیچ یه دعوایی حسابی هم کرد در کل خون به جیگرم کرده از اون وقت تاحالا...توخسابش هم پول بود....هم قرعه بناممون افتاد..هم یه ولم کوچولو از محل کارش جور شد...نخریددد که نخرید...
پول موندتوحسابش..بعدش ایل و طایفه اش اومدن یکم خرج اونا کرد بقیشم قرض داد به عزیزکرده هاش...
درحالی که قبلا کل وسیله هارو باقرض یا قسطی خریده بود که زودم تسویه کرده بود...
درکل از اون وقت که جاریم امد مبل نو پرده نو ناهارخوری نو میزتلویزیون نو دید..زندگیم اشک و آهه ...
هیچ کاری پیش نمی ره ...فقط جنگ اعصاب ب
سرهیچ و پوچ...
شوهرم دنبال بهونه است...
منم پدرمادرمو از دست دادم...جایی ندارم پشتوانه ندارم...
دارم دق می کنم...فریاد رسی نیست ...