سلام با ی آقایی در حال آشنا شدیم بعد من خیلی حسودم و میگم هرجا میری منو با خبر کن بعد اگ خدا بخواد فردا راهی کربلا میش خودشم با منگرم حرف میزنه دیروز بعد ۶ ساعت بهش پیام دادم اینا گفت ک رفتن خونه داییش منم ناراحت بودم ک چرا پیام نمیدی اونمگفت اعصابم خرابه پاسپورتم رو گم کردم و اینا بعد یکم حرف میزدیم هعی میرفت بعد ناراحت ک میشم میگی اول گوش کن ببین چی میگم بعد قضاوت کن ب من میگ شکاکی اینا بخاطر اینک بهش گفتم با کس دیگه ای حرف میزنی دیر سین میکنی گفت ن کنار داییم اینایی نمیخوام بی احترامی کنم حرفش رو گوش میکنم یعنی من الان زیادی حساسم بنظرتون
خیلی زیاده روی کردی عزیزم.شماتو مرحله ی شناختین.متاسفانه خودتو بدنشون دادی.یه کم راحتش بذار
اره از این ب بعد تلاشمو میکنم زیاد ب رو نیارم الانم میبینم حق با اونه مثلا شب بهم گفت کار داره ببخش اینا من با سردی گفتم باش شب بخیر انگار دست خودم نیست این حرفارو ک میگم