پیرو تاپیک های این چنینی که تازگی ها زیادی مثلشو دیدم ، و در اکثر موارد همه جبهه گرفتن و شروع کردن به نصیحت کردن مادر خسته و درمونده ؛ خواستم بگم که همیشه قضیه به این سادگیا نیست!
خواهر من جز اون دسته بچه هایی که تو بازه ۸ تا ۱۰ سالگیش کل خانواده رو زیر و رو کرد و هر سه نفرمون رو تبدیل کرد به یه مشت انسان پرخاشگر ، مزوی و بی اعصاب . چرا ؟ چون تمام انرژی ، محبت ، و آرامشو از همه امون مکیده .
فکر کنم همه موافق باشن که خانواده به لطف شادی مادره که گرمه . من همیشه حواسم بوده که علی رغم تمام این مشکلات مادرم فصای خودشو داشته باشه . با وجود درس و کار و ... از کار های خونه غافل نشدم ، از مشکلات خودم بهش نگفتم ، سعی کردم تشویقش کنم برای خودش وقت بزاره ، اما درنهایت
اون منم که سهمی که از خانواده ای که میتونستیم باشیم ، نصیبم نمیشه .