2777
2789
عنوان

از بی بی چک مثبت تا سقط

414 بازدید | 5 پست

میخوام همه تجربیاتم رو در اختیار بذارم، بماند برای آیندگان، لطفا بازدید بذارین که بعدها شاید به درد کسی بخوره. 


من ۳۷ سالمه، برای اولین بار اقدام به بارداری کردم،

راستش فکر نمیکردم باردار بشم، ولی ۲ روز که از موعد پرید ام گذشت، شک کردم چون من هیچ وقت پرید نا منظم نداشتم. 


از موعد پریدم که گذشت، هر روز بی بی چک استفاده می‌کردم و منفی میشد‌. تا ۱۹ روز پس از نزدیکی یه خط خیلی باریک افتاد. 

دوستان بدانید ممکن هست تا ۱۹ روز پس از نزدیکی بی بی چک شما همچنان منفی باشه. یعنی یک هفته کامل از موعد پریدم گذشته بود تا یه خط باریک افتاد‌. 


کلی خوشحال شدم. سه روز بعد، نصف شب از خواب بیدار شدم، دیدم به شدت داغ هستم، رفتم زیر دوش آب سرد چون انگار تب کرده بودم. خیلی نگران شدم. گفتم نکنه اتفاقی افتاده باشه.


درست فکر کرده بودم ولی متاسفانه دکتر ها درست به حرف آدم گوش نمیدن. 


فرداش دوباره نصف شب از خواب بیدار شدم و سرم به شدت گیج رفت و یه ضعف خیلی شدید گرفتم. 


این مرحله هفته ۵ بارداری بودم. به خاطر این دو روز سخت، فرداش مرخصی گرفتم و رفتم سونوگرافی. با گریه. گفتم اینجوری شده. خلاصه سونوگرافی هیچی نشون نداد. نه ساک حاملگی نه هیچی. 


نمیدونین چه قدر ناراحت بودم. بلاتکلیف بودم. 


یه هقته بعدش که میشه هفته ششم، آزمایش خون بتا دادم و مثب شد. و من بدبخت دوباره از ناراحتی شدید، خوشحال شدید شدم. 


و هفته ششم رفتم سونوگرافی. ایندفعه فقط یه ساک خالی بود. و همین طور هماتوم گزارش شد. دکتر گفت هفته دیگه دوباره سونو بده تا ببینیم رویان پیدا میشه یا نه. 


نمیدونین چی گذشت بر من. هم امید داشتم که ساک تشکیل شده هم نا مطمئن بودم. 


هفته هفتم بودم که یهو دیدم لکه بینی دارم. لکه بینی کم و قهوه ای. هر چی سرچ کردم، نوشته بود لکه بینی کم و قهوه ای مهم نیست و دکتر نرین. ضمنا چون هماتوم گزارش شده بود، فکر میکردم این خونریزی به دلیل هماتوم هست.


فرداش دیدم لکه بینی داره زیاد میشه و آنقدر زیاد شد که سریع رفتم بیمارستان.  که ای کاش نمی‌رفتم. اونجا بهم آمپول پروژسترون تزریق کردن، قرص پروژسترون دادن و گفتن، هفته دیگه دوباره سونو بده. 


وقتی از بیمارستان اومدم، فکر کردم شاید جنین رو نجات داد، قافل از اینکه همون شب که فکر میکردم از دست دادمش درست حس کرده بودم. 


 یه هفته دیگه هم الکی معطل شدم هر روز مردم و زنده شدم تا موعود سونوگرافی رسید. 


اینجا شد هفته هشت. اون روز مامانم و همسرم باهام اومدن تا من ناراحت نشم. مامانم همش چیزای خوشحال کننده میگفت ولی من اصلا حوصله نداشتم مجبور بودم الکی بخندم که ناراحت نشه. جواب سونو این بود که اصلا رویانی دیده نشد. 


بارداری مولار یا پوچ بود. همه چیزش مثل بارداری ولی پوچ. دوباره از امیدواری به ته دره نا امیدی پرتاب شدم. 


همونجا بهم گفتن اگه بخوای میتونی بستری شی همین الان تا قرص بهت بدیم و رحم خالی شه. ولی من گفتم میرم خونه تا خودش طبیعی پیش بره. 


این یک هفته خونریزی های شدید و درد های خیلی شدید تحمل کردم. 


این بود داستان بارداری من. دردناک. میدونین بعضی ها شادی بهشون نیومده. من تنها شادیم دیدن پدر مادرم هست. انگار این تنها شادی ای هست که برای من حلاله. 


وگرنه هر اتفاقی مثل مهاجرت به موقع، ازدواج به موقع، بچه دار شدن به موقع و .. برای من اتفاق نمی افته. 

حتی من داشتم کارم رو عوض میکردم که فهمیدم باردار هستم. اگه میدونستم این بارداری پوچ هست، الان یه کار خوب داشتم، متاسفانه اون رو هم از دست دادم.


من همیشه نماز میخوندم، ولی تصمیم گرفتم دیگه نخونم. چون فکر میکنم، آدم های زرنگ تر که قشنگ بلدن حق دیگران رو پایمال کنن، بهتر زندگی میکنن، تا منی که سعی میکنم آدم خوبی باشم و جلب رضای خدارو بکنم. 


همه عمرم به صبر گذشت و همیشه زمانی چیزی رو بدست میارم که دیگه حلاوت برام نداره. 


این بار حتی اگه باردار بشم، واقعا برام شیرین نیست. من سر پیری بچه نمیخواستم. من آرزو داشتم زود بچه دار بشم که بچه هام تنها نمونن. نه اینکه تو اوج جوونی بمیرم و تنهاشون بذارم. 


دیگه هیچ امیدی به آینده ندارم. سعی میکنم همین زندگی ای که دارم رو خوب زندگی کنم. ولی آرزوم اینه که بعد از پدر مادرم عمر کوتاهی داشته باشم. 


ول کن بابا چرا افسرده شدی.اولین بار بوده حامله میشدی سنت هم مثل من بالا بوده اولین ازدواج رحم تویه شوک پیره.میندازه.دومی میگیره نگران نباش.منم مثل تو شدم.شوک رحمی بوده بابا.بیخیال

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خیلی ناراحت شدم امیدوارم خدا بهت ی بچه سالم بده  میتونم بپرسم چن سالگی ازدواج کردی اگ دوس داشت ...

۳۰ سالم بود ازدواج کردم. عزیزم خانواده شوهرم نذاشتن ما بچه دار شیم. چون معتقد بودن زن حتما باید کار کنه تا پسرشون پولاش هدر نره. وقتی من کاملا نا امید شده بودم از بچه دار شدن، و شوهرم دید من دیگه سر کار جا افتادم و خوب پول در میارم، اقدام کرد. ولی سپردم به خدا. من گریه هام رو کردم، حالا نوبت اوناس که حسرت بخورن چرا نذاشتن ما بچه دار بشیم. 

۳۰ سالم بود ازدواج کردم. عزیزم خانواده شوهرم نذاشتن ما بچه دار شیم. چون معتقد بودن زن حتما باید کار ...

چقد عجیب 

چطور اجازه دادی برا بچه دار شدنتم اونا تصمیم بگیرن 

خیلیا چندین سقط دارن مثل شما ناامید نیستن ک

هنوز وقت داری ایمانتو از دست نده منم این ماه بی بی زدم مثبت شد ولی پریود شدم تازه تاخیرم داشتم ولی دنیا ک ب اخر نرسیده

چقد عجیب  چطور اجازه دادی برا بچه دار شدنتم اونا تصمیم بگیرن  خیلیا چندین سقط دارن مثل ش ...

آره متاسفانه وقتی مامانش گفت بچه دار نشین ، دیگه به زور نمیتونستم به همسرم بگم توروخدا بشیم. بعد فردا روزی هر چی میشد میگفت خودت خواستی. 

دیگه واقعا برام حلاوت نداره تو ۳۸ یا ۳۹ سالگی بچه دار شم با هزار ریسک و خطر. 

دیگه اینم سرنوشت من بود. اشکال نداره روزهای خوب هم داشتم... سفر زیاد رفتم، پولدار بودم. غم ندیدم، پدر مادرم دوستم دارن.. ولی آینده ای ندارم. این به اون در.. 🥲

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

یسووووال

rihunnnnn | 47 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

داغ ترین های تاپیک های امروز