چی بگم خواهر
منم چند روزه فقط گریه میکنم بغض میکنم
رفتیم خونشون سری بزنیم
از عید دعوتمون نکرده بود بچه هام خییلی بهونه میگرفتن
رفتیم همش تیکه اومد ک کجا اومدین و من حال ندارم و اینا
منم گفتم پسرم بریم بعدا میاییم که بچه های عمو باشن باهم بازی کنید
مادرشوهرم گفت اونا دیشب اینجا بودن شام
انقدرم بچه هاشون باهم بازی کردن
حالا حالا ها نمیان
به پسرم میگفت چقدر لاغر شدی اسکلت!!!
حالا پسرم انقدر خوش تیپه
منم گفتم چون پسرم بهونه گرفت اومدیم اگه نه من هیچ وقت خونه شما نمیام
گفت بلد نیستی ادبش کنی هی بهونه اینو اون نگیره
ببین یعنی از اون روز بهش فکر میکنم حالم خییلی بد میشه
چقدر ادمها میتونن بد باشن
البته میدونم از سر حسادتشه
خدا خودش جوابشو بده