اتفاقا من هم عروس خوبیم هم خواهرشوهرخوبی
ولی ازکسی انتطاربیجاندارم
که بایدبیان کمک و ....
هرکسی اومدقدمش رو چشم،نیومدم هم فداسرش
۴۰روزم بعدازایمان نرفتم خونه مادرم که قوم شوهر معذب باشن خب اوناهم میخاستن نوه پسریشون روببینن
ازبیمارستان ی رایت رفتم خونه خودم ی هفته موندم همه که اومدن بعدش رفتم پیش مامانم