2777
2789
عنوان

خیلی ناراحتم بیاید حرف بزنیم

120 بازدید | 12 پست

امروز مامانم زنگ زده بود گفت دخترخالت زنگ زده بود گفت به دخترت بگو پنج شب دعوت کردم بیاد به شوهرش هم  گفتم در مغازه بودم  دو هفته پیش می‌خوام دعوت کنم اگر میخواید به دخترت هم بگم مامانم هم گفته نه نمیخواد بهش میگم واقعا هم از مامانم ناراحتم ک چرا بهش نگفت به من باید زنگ میزده هم دختر خالم ک رفته در مغازه شوهرم به اون گفته حالا نمیدونم برای کار ماشین رفته بود یانه ولی چقدر بیشعور ک به من  زنگ نزده حتی ولی به شوهرم گفته به مامانم گفتم نمیام خونش حالم از این رفتارش بهم خورد بهم بی احترامی کرد مامانم گفت حالا سر شوهرت احترام گذاشته دیگه آخه یکی دوبار دیگه هم برای کار ماشین به شوهرم پیامک میداد یا زنگ میزد من واقعا خوشم نمیومد. رفته بود شماره مغازه شو از روی مغازه پیدا کرده بود ک بدونه کی هست بدون اینکه حالا از من بپرسه انگار من غریبه دختر خالش نیستم حالا اینبار هم رفته در مغازه به شوهرم گفته به من نگفته اصلا به مامانم پیغام میده خیلی عصبی شدم فهمیدم 

کاملا حق داری منم بودم ناراحت میشدم یه جوری به دختر حالت بفهمون حد خودشو بدونه

به شوهرم گفتم کی به تو گفته بود گفت دوهفته پیش برای ضیطش اومده بود گفته حالا ی روز قراره دعوتتون کنم گفتم چرا نیمدی بگی بهم گفت حالا یادم رفته درگیر فروش ماشین بودم 

گفتم فکر نمیکنم دیگه حالا یادت بره هم چین چیزی گفت حالا مگه چیشده 

به دختر حالم قبلنا چون پیامک زنگشو تو گوشی شوهرم دیده بودم بهش گفتم ک منم خونه دارم شماره گوشیشمو هم داری وقت کردی به ماهم زنگ بزن بهش متلک انداختم هم فهموندم می‌دونم به شوهرم پیامک  میدی گفت آره اومدم بودم از روی مغازه شمارشو برداشتم گفتم چرا از من نگرفتی زنگ نزدی گفت از جلوی مغازه رد شدم  حس میکنم آدم هرچی بگه بدتر می‌کنن ک لج دربیارن 

به مامانم هم گفتم من نمیام خونش از حرکتش خوشم نیمد البته از شوهرم هم خیلی ناراحتم ک  نمیاد بگه 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

به شوهرم گفتم کی به تو گفته بود گفت دوهفته پیش برای ضیطش اومده بود گفته حالا ی روز قراره دعوتتون کنم ...

با چیزایی که گفتی دختر خالت صد در صد کرم داره و اگه بدونه حساسی بیشتر لجتو در میاره همون سعی کن همسرتو متقاعد کنی که بهش رو نده و ارتباطتتونم باهاش قطع کنید 

با چیزایی که گفتی دختر خالت صد در صد کرم داره و اگه بدونه حساسی بیشتر لجتو در میاره همون سعی کن همسر ...

حالا بنظرت با این اوصاف بهشون بفهمونم یانه چطوری برخورد کنم 

حالا بنظرت با این اوصاف بهشون بفهمونم یانه چطوری برخورد کنم 

به دختر خالت نه اصلا ضعف نشون نده

ولی با همسرت جدی برخورد کن بالاخره همسرته خودت بهتر از هر کسی اخلاقشو میدونی یا با زبون خوش بهش بگو و از در دوستی وارد شو یا هم با زور و عصبانیت ببین کدوم بهتر جواب میده

به دختر خالت نه اصلا ضعف نشون نده ولی با همسرت جدی برخورد کن بالاخره همسرته خودت بهتر از هر کسی اخل ...

همسرم کلا هر مدل برخورد کنم باز پنهان کاره 

مثلا من دفعه پیش گفتم هروقت این میاد بهم بگو چرا نگفتی آخه خیلی از کارت ناراحتم گفت بخدا مشغول فروش ماشین بودم یادم رفت گفتم دلیل نمیشه آخه من جا خوردم تو بهم نگفتی از کسی شنیدم چون تو شوهرمی از رفتار پنهان کاری تو ناراحت میشم 

الآنم هرچی بگم می‌دونم باز نمیاد بگه تهش از مامانم یا فامیل خاله اینا باید بشونم اعصابم بهم بریزه امروز چقدر گریه کردم اعصابم هنوز بهم وره دلم میخواد هم شوهرمو هم اونو خفه کنم جفتشونو بمیرن انقدر ک بدم اومده ها 

اعصابم داغونه. حالم بهم میخوره هم از خودم هم از زندگیم یه دیوار های خونه نگاه میکنم خالم بهم میخوره از همه چی کلی لباس نشسته شسته ظرف تو سینک خونه بهم ریخته همه چی 

هم اینکه برای بچم از همه مهم تر اعصاب ندارم دلم برای اون میسوزه خیلی داغون شدم 

با چیزایی که گفتی دختر خالت صد در صد کرم داره و اگه بدونه حساسی بیشتر لجتو در میاره همون سعی کن همسر ...

متاسفانه ما با فامیلاث مامانم خیلی رابطه نداریم شاید چند سال یکبار اونم خیلی دیر به دیر. زنگ ک اصلا برای همین براشون اصلا مهم نیست دعوت کنن تعارف هم بکنن ما بریم یا نریم 

من ک می‌دونم از خداشونم هم هست نریم نمیدونم چرا شوهرم آخه بامن اینطوری برخورد می‌کنه از مامانم شنیدم داغون شدم هوش دلم میخواد گریه کنم 

همسرم کلا هر مدل برخورد کنم باز پنهان کاره  مثلا من دفعه پیش گفتم هروقت این میاد بهم بگو چرا ن ...

خب عزیزم تو به شوهرت اعتماد داری ؟تا بحال ازش چیزی دیدی خدایی نکرده بهت خیانت کرده ؟اگه چیزی ندیدی و بهش اعتماد داری این نگفتناشو بزار پای همون مشغله کاریش خب مردا با ما زنا خیلی فرق دارن اونا مثل ما به جزئیات اهمیت نمیدن که.تو با این کارت هم خودتو اذیت می‌کنی هم به بچت ظلم میکنی وقتی میبینی نمیتونی دیگران مخصوصا شوهرتو تغییر بدی پس خودتو بزن به بیخیالی سعی کن شاد زندگی کنی تا دیگران مخصوصا همون دختر خالت تو رو ببینه و بیشتر حرص بخوره بخر بپوش بگرد شاد باش مطمئن باش تو با غم و غصه و گوشه گیری و ناراحتی فقط و فقط خودت آسیب میبینی

خب عزیزم تو به شوهرت اعتماد داری ؟تا بحال ازش چیزی دیدی خدایی نکرده بهت خیانت کرده ؟اگه چیزی ندیدی و ...

من چندروز اعصابم خیلی بهم وره دیروز شوهرم شب ک اومد خونه گفت چرا توهمی چرا ناراحتی چیشده گفتم مهم نیست گفت نه بگو توروخدا گفتم از دست دختر خالم ناراحتم با این کاراش 

گفتم کار داره میاد زنگ میزنه تو هم ک کارش‌و راه میندازی گفتم از این ناراحتم چرا داره ی جوری برخورد می‌کنه ک خوشش میاد روی مخ من بره یا بگه تو اصلا آدم نیستی ک بخوام تورو زنگ بزنم دعوت کنم ولی بخاطر ضبطش میاد تا در مغازه 

گفت یا زنگ میزنه ب تو 

گفت میخوای بعد از مهمونیش بهش زنگ بزن بگو اصلا در مغازه من نیاد یا به مامانت بگو به حالت یا دختر خالت بفهمونه شوهر دخترم خوشش نمیاد میاد مغازه 

منم گفتم نمیتونم به مامانم بگم اینجوری فکر میکنن طرز فکر مامان من هست و من تو مشکلی نداریم 

گفت خب خودت زنگ بزن گفتم ذهن منو درگیر می‌کنی من زنگ بزنم فکر می‌کنه من حساسم ناراحتم ک هستم ولی فکر میکنه تو مشکلی نداری این منم ک بدم میاد خوشم نمیاد در مغازه تو بیاد 

بعد شروع کردم تعریف کردم گفتم قبلنا بهش زنگ زده بودم همینطوری بعد اینکه گفتی در مغازم اومده بود گفتم بهش غیر مستقیم گفتم شوهرم گفته زنگ پیام هم ک نمی‌دادی لازم نبود من مغازه بودم ک بیاد آخر صحبت هام ک میخواستم دیگه خداحافظی کنم گفتم الهه جون این شماره خونه ماست به ماهم گاهی وقتا ی زنگ بزن گفتم اون عوضیه با اینکه من این همه گفتم بازم بخاطر ضبطش از مسافرت زنگ زد ک خراب شده بعد دوباره بعد از چندماه اومد درمغازت حالا من زنگ هم بزنم فکر می‌کنه من واقعا. خوشم نمیاد. گفت منم ک زنک بزنم میگه یارو چرا به من زنگ زده چنین حرفی نمیزنه مگه من چکار کردم

به شوهرم گفتم زنک زدن من حس میکنم دوباره لجبازی میشه کار خودشو می‌کنه هم منو تو کل فامیل به مسخره میگیرن ک این چقدر حساسه اما شوهرش این طوری نیست  گفت پس ولش کن نمیدونم والا آخه اینجوری اعصابت خورده فایده نداره گفت اون بازم شاید بیاد من ک نمیتونم بگم که چرا اومدی وای تو بگی دیگه نیاد بهش برمبخوره دیگه نمیاد گفتم آخه من حس کردم آدم کرم داریه و لح می‌کنه بدتر  

گفتم تو هم خودتو جمع جور کن این دفعه اومد اصلا نه جوابشو بده یا بگو من دارم می‌بندم برم خونه یا جنس میخواد یا تعمیری بگم من نمیتونم شرمنده ی جوری بپیچون بره ‌دیگه پیداش نشه 

حالا از دیروز تا حالا حرفی ک شوهرم بهم گفت درگیرم کرده ک زنگ بزنم بگم بهتره یا نگم. ولش کن همین شوهرم باهاش برخورد کنه محل نده میاد ولی زنگ چی چون شوهرم اصلا شماره شو سبو نداره خودم ک بلاکش کردم از روی گوشی ولی نمی‌دونم زنگ بزنم مغازش یانه یا از طریق ی شماره دیگه بزنگه تا بلاخره برداره 

همش میگم زنگ بزنم مستقیم دیگه بهم بهتره هم کلا از شرش راحت میشم زنیکه رو هم دیگه روی مخم فکرم نیست ک بیاد یا نیاد یا شوهرم تو این موضوع دیگه پنهان کاری کنه باهام 

دیشب از حرص جوش زیاد افتادم به حالت تهوع شوهرم گفت توروخدا انقدر حرص نخور رها کن 

آخه شما ک نمیدونی بخدا حال روز منو خیلی بهم ریختم میگم زنگ بزنم راحتش کن دیگه این سمتا پیداش نشه حداقل هم زنگ هم نمیزنه ضبطم ماشینم فلان چیزم دوباره اینطور شده 

 

خب عزیزم تو به شوهرت اعتماد داری ؟تا بحال ازش چیزی دیدی خدایی نکرده بهت خیانت کرده ؟اگه چیزی ندیدی و ...

خونشون هم ک اصلا همون روز مامانم گفت نمیرم حالم بهم خورد ازش 

من چندروز اعصابم خیلی بهم وره دیروز شوهرم شب ک اومد خونه گفت چرا توهمی چرا ناراحتی چیشده گفتم مهم نی ...


با چیزایی که گفتی حس کردم همسرت اصلا اومدنش براش مهم نیس که خدایی نکرده چیزی بینشون نیس که بخای انقدر حرص بخوری به نظرم بی تفاوت باش تا خودش خسته بشه بهتره ضعف نشون ندی 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792