من چند ساله درست درمون نمی خورم و نمی پوشم و یک قطعه زمین به سختی برای پسرم خریدم که در آینده با خانمش راحت زندگی کنه.حالا فکر کن بعدها بخوام برم خونش و اینطوری کنه.پس بهتره برم بفروشم و همه رو خرج کنم
ای خبرش بیاد
انقدر سخت نگیرمادرشوهره دیو دوسر که نیست همیشه هم که نمیاد خیلی خوب باش باهاش بخاطرشوهرت تحمل کن رفتاراشو
باز خوبه احوالتو میپرسه
خداشاهده زنگ میزدن مادرش و خواهراش، اینطور میگفتن. مبارک باشه چشمت روشن باشه. بچه حالش خوبه اسمشو چی گذاشتی. غذا داری. اون بچه بزرگت حسودی نمیکنه. رفتی بیمارستان دولتی اذیت نشدی که.
خداشاهده که اینارو به شوهرم میگفتن. انگار اون زایمان کرده. آخرش یه روز یه تیکه درست بهش گفتم دیگه جلوی من تلفن حرف نمیزد. میرفت توی حیاط
مادر شوهر رو اگه مثل مادر خودمون ببینیم دیگه این مشکلات پیش نمیاد
خودت هم داری مادر میشی از هردست بدی از همون دست هم پس میگیری
من دلم اش دوغ خواهر شوهرمو میخواست اون اوایل وای اصلا از فکرم بیرون نمیرفت
یروز گفتم به شوهرم دوغ و نخود و سبزی ایناشو بخریم ببریم ابجی درست کنه بردم درست کردیم خوردیم دلتون نخواد البته
وگرنه بجز مامانم ندیدم کسی برام چیزی بیاره اینجا میبینم باید توقع ویارونه داشته باشم
تازه مامانمم سرکار میره طفلک اصلا وقت نمیکنه گاهی جمعه ای تعطیلی چیزی بودنی
اسی جون اگه میخوای زندگی آرومی داشته باشی و همیشه آرامش داشته باشی از کسی توقع نداشته باش و رفتار کسی برات مهم نباشه اونوقت میبینی چقدر زندگی راحتر میشه
از مادرشوهر نباید توقع رسیدگی به عروس رو داشت
ولی نمیتونی بگین نیا خونه م
بالاخره اونجا هم خونه شماست هم شوهرت
اگه مادر خودتم بود میگفتی نیا؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
