ت نامزدیم بجز احترامو خوش رویی هیچ کاری با مادرشوهرم نمیکنم میرم خونش ب اندازه کار میکنم گاهی حتی غذام درس میکنم ولی اون همیشه دنبال ایراد گرفتن ازمه چن بار ت روم گفته ت لاغری واسه تولدم هیچ کاری نکرد دو هفته بعد یه پیرن گزاشته بود.ت مشما رفته بودم خونشون اورد داد خیلی رفتارش دلمو میشکونه من ادم حاضر جوابی بودم ت مجردیم ولی الان دلمم نمیخاد باهاش بد حرف بزنم
چیکار کنم باهاش یکم رفتاراش بهتر شه
ولش کن
دوری و دوستی اصلا ازش انتظار نداشته باش . اونم ازت انتظار نداشته باشه . بخدا انقد حرف درمیارن اگ خیلی باهاشون رفت آمد داشته باشی . ولشون کن
درک نمیکنم چرا تو نامزدی میری اونجا
چه برسه کار کنی یا بهت بی احترامی کنن
نرو خونشون من نامزد بودم اصلا نمیرفتم تادعوتم کنن وسراغمو بگیرم والا دوری ودوستی ازهمین الان بارفتن زیادی وکارکردن برا کسی قدرتو نمیدونه خودتا ازچشم ننداز واسه بعضیا باید بد باشی تودل بری
هیچکاری براش نکن هیچ توقعیم نداشته باش ازش رمز روابط خوب توی خانواده شوهر اینه
ببین عزیزم شاید مادرشوهرت کلا این مدلیه...شما حساس نباش..والا مادرشوهر من با اینکه تک عروسم هیچ وقت تولد برام هدیه ای نگرفت البته الان به رحمت خدا رفته روحش شاد....شما راه خودتو برو ...سعی کن توقعی از کسی نداشته باشی اینطوری راحت تری ضمنا برا کسی هم توقع ایجاد نکن
سخت نگیر وگرنه بهت سخت میگذره. اولا که خواهرشوهر نیست و مادرشوهره یعنی باید مدارا کنی و خیلی جاها به بیخیالی بزنی ضمن اینکه باید بپذیری یه مادر از نسل گذشته ست تفکرش باتو فرق میکنه. کادو هم وظیفش نیست بده سخت نگیر. اگه دیدی دخالت میکنه و دخالتاش آسیب میزنه به زندگیتون اونوقت به شوهرت بگو باهاش صحبت کنه ولی.این حرفا اهمیت نداره
