سلام دوستان داستان از اونجایی شروع میشه که من یه دختر شرو شیطون بودم بچه اول خانواده ۱۶ سالم بود که تو رویا هام دنبال مردم با اسب سفید و خوشبختی یه زندگی عالی بودم..... اعلام حضور کنید که تعریف کنم سرنوشت غمنگیزمو که هیچ کس مثل من گول نخوره
لایک کنید.لدفا.
ب طور خلاصه بگو ساعت ۱۲ هه خوابم میاذ
اگه داستان زندگیمو بگم میشه یه رمان
هستیم بگو
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
