2777
2789
عنوان

خاطرات بد

131 بازدید | 13 پست

وقتی یادم میاد مامانم سر تخت بیمارستان بود و داییم و زنداییم بالا سرش میخندیدن به وضعش و مارو بخاطر اینکه مامانم مریض بود و بابام کارگر بود مسخرمون میکردن یادم میاد خیلی عذاب میکشم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

زندگی الان خودشون چطوره؟

هیچیشون نیست هی دارن بچه هاش خوشبخت تر میشن 

جلوی همه بخاطر اینکه بابامون کارگر بود تحقیر میکردن ای بار بهم جلوی همه گفت تو هیچی نمیشی باید بری بشینی پشت نیسان بری کارگری 

خدای نکرده اگه بهت تجاوز یا تعرض یا خیانت میشد چیکارمیکردی یکم اروم باش

نمیتونم جیگرم آتیش میگیره ب چه حقی بابامو مسخره می‌کرد 

اونی ک مسخره می‌کرد بخاطر اینکه مارو سیر کنه گرسنگی نکشیم گونی های ۱۰۰ کیلویی بلند می‌کرد 

نمیتونم جیگرم آتیش میگیره ب چه حقی بابامو مسخره می‌کرد  اونی ک مسخره می‌کرد بخاطر اینکه مارو س ...

چه فرقی میکنه الان بابات شما هارو داره توهم دریتو بخون دست باباتو بگیر دایی ها اکثرا دشمن ازاب درمیان

...thi too shall pass
چه فرقی میکنه الان بابات شما هارو داره توهم دریتو بخون دست باباتو بگیر دایی ها اکثرا دشمن ازاب درمیا ...

الان دیگ وضعمون مثل قبل نیست کارگر نیست 

الان دوتا ماشین داریم خونه تقریبا بزرگ داریم 

الان خودش نه ماشینی داره نه خونه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792