سلام.ما۵نفریم.یه خواهر و یک برادر.. منم که ازدواج کردم... خدایا ازرفتاراشون به ستوه اومدم... خصوصامامانم..
اصلأ مراعات نمیکنن..هجری میگرده بدتر میشن...درحدی ک خجالت می کشند جایی برم باهاشون..عصبی پرخاشگربددهن...همه ها...
اصلأ یکم مراعات سرشون نمیشه...یکروزجلوشوهرم مامانم و داداشم وابجیم چنان دعوتیی کردن...آب شدم فقط...نمیدونم چجوری توضیح بدم...
بیچاره شوهرم از روزی که دامادماشده فقط دعوا دیده...ولی یکبارم به روم نیاورده...ولی آخرین دفعه ک داداشم باهام بدحرف زد واقعاً بدش اومد به گف دفعه دیگه سکوت نمیکنم
منم همین الان یه خاطر پدرم از شوهرم خیلی سرکوفت شنیدم از معتادی از نداری از مستاجری چقدر سخته 😢😢
تاپیکامن خارداره،😔
زیاد نرو خونشون هر چی کمتر ببینی اعصابت آرومتره من سالهاست نمیرم
هی خدا دلم خیلی پره .همه‌کار براشون کردم بابام در اومد گف برو خونت ...خیلی سخت بود برام .😔
عزیزم رفت و آمد و کمتر کن ...فردا روشون توی روی شوهرت باز میشه اونوقت همین شوهرت زندگی رو زهر میکنه .ماهی یکبار برو در حد نیم ساعت
