خود خرم اصرار اصرار که باید مترونیدازول و فورازولیدون که دکتر برای عفونت رودم داد بخورم و بدنم هر لحظه شوک بیشتری بهش وارد میشد
یه احمقی گفت روز سوم عادت میکنی منم خوردم
پنج روزم خوردم😔
دکترمم گفت داروی عفونت همینه! روز آخر دیگه دیدم حالم خیلی خرابه و تا مرگ رفتم قطعش کردم
در صورتی که قبل مترو و فروزولیدون نه تاری داشتم نه هیچ هیچ مشکلی نداشتم!
به مرور یسری از عوارضش مثل گیز گیز دست و پاهام و پرش یهویی و سِری و سخت صحبت کردن رفت یعنی تو دو روز ولی این تاری چشم نمیره، خب با چشمای تارم نمیشه زندگی کرد، عروسیمم نزدیکه😔 همش شوهرم میبینه گریه میکنم و بدحالم😔
هر دکتری هم رفتم فایده نداشت، فردا چشم پزشکی نوبت دارم پنجشنبه هم قرار برم ام آرای