بچه ها من بخاطر شرایط مالیمون مجبورم برم سرکار،یه پسر ۷ ساله دارم،پسرم خیلی ارومه،اصلا شیطونی نمیکنه،،یا با تلوزیون سرگرمی یا نقاشی میکشه،زمستون که مدرسه بود و افتراسکول میموند،تابستون هم پیش مادرشوهرم،،من تو شهرمون یه خواهر دارم که ۵۰ سالشه،همسرش فوت کرده تنها زندگی میکنه،چند بار بخش رو زدم که مثلا یک ساعت برم خونه اش یه بچه ام بره پیش خاله اش،همیشه تهاجمی برخورد کرده و از گفته ی خودم پشیمونم کرده،تا امشب که فهمیدم مادر همسرم فردا صبح وقت دندون پزشکی داره،،بنده خدا چون میدونه خواهرم نمیگیره،گفت من فردا بچه رو یک ساعت میبرم میزارم خونه خاله همسرم تا برم دندون پزشکی،منم به خواهرم پیام دادم گفتم شاید روم رو بگیره واسه ۲ ساعت،ببینید چی جواب داد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.