وقتی بچه بودم مادرم فوت کرد، تا وقتی مادربزرگم زنده بود اصلامتوجه نبودم مادر ندارم، وقتی اون رفت تازه بی مادری رو متوجه شدم، یه خواهر داشتم همدمم بود برام عین مادر بود هر روز باهاش حرف میزدم، وقتی میومد خونم برای کوچکترین چیز زندگیم ذوق میکرد همیشه بهم میگفت قدر زندگیتو بدون، تازه داشتم مهر مادری رو تجربه میکردم که تنهام گذاشت دوباره مادرمو از دست دادم دنیا رو سرم خراب شد، الان چند ساله که ندارمش، وقتی دلم میگیره دوس دارم با یکی حرف بزنم با مادرم، خواهرم ولی ندارمشون، خیلی تو روحیم تاثیر گذاشته اعتماد به نفسمو از دست دادم خیلی احساس تنهایی میکنم