ما اوایل نامزدیم بود و بی مکان بودیم همه میگفتن تا محضری بشید صبر کنید ما رو بیرون گرفتن و همه فهمیدن ابرومون رفت
یکی منولایک کنه بیام بخونم بعدا😂
روز عروسیمون انقد استرس کشیدیم جفتمون اصن هنگ بودیم منم قاطی کرده بودم آخر شبی دیگا
شبش موقع خواب آخر مراسم
تو تخت خواب بودیم شوهرمو صدا زدم برگشت گفت بله داداش ... یه جوری با صدای خسته و خمار گفت بله داداش
اونقد خندیدم هنوزم بعد شیش ماه یادم میفته میخندم
لایک لطفا
داشتیم بحث میکردیم ، برداشت گفت من جوش این رابطه رو میزنم . یهو به یه جوش رو صورتش اشاره کرد گف نگا دارم همش جوششو میزنم😂😂 ترکیدم از خنده 😂
یه بارم مادر شوهرم تو جمع گفت از وقتی عقد کردید مصرف دستمال کاغذی اتاق ..رفته بالا از این به بعد خودتون بخرید😑😅😂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
31 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
