خلاصه ک صداش میکنه میگه حسین کجایی چی شدی میگه داد زد افتادم مردم کمرم شکست همه جا خونه بیا
میگه اینو ک گف گفتم کثافت مسخره میکنه با خنده و فحش رفتم رو نردبون دیدم افتاده گف مغازه کلی دبه و اینام ریخته روش داشته میوفتاد از پلاستیک ظرفا میگیره با همونا پرت میشه تو سوپری خدا زحم کرد افتاد تو سوپری اگه میوفتاد سمت ابزار فروشی کلا نصف میشد....
اینام رفتن دکتر از ۸ شب تا ۵ صبح بیمارستان بودن
ی بیمارستان ک ۲ ساعت الکی علاف بودن آخر فهمیدن اصن سی تی اسکن ندارن...باز رفتن بیمارستان بعدی ک تا خون و ادرار و عکس و اینا گرفتن و جوابش اومده و گفتن باید بستری بشی چون مهره کمرت شکسته....
دو روز همینجوری سرگردون بودیم تا گفتن ک دکتر ک بیاد میگه عمل میخواد یا ن دیگه انقد استرس و ناراحتی و حس عذاب وجدان داشتم از درد و استرس اعصابم گ بهم میریزه گردن و شونه هام میگیره... رفتم دوش گرفتم انقد گریه کردم گفتم خدایا ۱۰۰ تا یاسین ۱۰۰ تا زیارت عاشورا و ۱۰۰ تا ایت الکرسی میخونم ک فقط عمل نخواد جوونه دو تا بچه داره بهش رحم کن...
خلاصه ک فردا ظهرش گفتن بیاید ترخیصش کنید شوهرمم گفت ک آره دکتر گفته باید ببریدش تهران اینجا عمل نمیکنیم اونجا بستریش کنید انقد گریه کردم تا گفت شوخی کردم باز از ذوق گریه میکردم....
خلاصه ک عزیزای دلم ۱۹ تا سوره یاسین مونده ک تا امشب وقت دارم یخونم واقعا دیگه چشام نمیبینه کلمات رو با اینکه بیشترش رو حفظم اما دیگه واااااقعا نمیتونم....