نه
دلیل هم دارم
یکی از فامیلا ک دقیقا دو سال ازم کوچیکتر بود خاستگارم بود پنج سال تمام رفت اومد پسام میداد بالاخره پیش خودم گفتم کی میتونه بیشتر ازون دوسم داشته باشه و رضایت داادم
قرار شد چن ماه دوست بمونیم تا اقا ی کم خودش و جمع جور کنه
از فرودین ۹۸شروع شد تا پاییز ۴۰۰
تو این مدت پیرم کرد عصبی شدم اینقدر بهم گیر میداد همش استرس داشتم اعتماد ب نفسمو کشته بود تخریبم میکرد تا میخاستم حرفی بزنمم میگفت ن تو میخای بزرگتری کنی از من بزرگتری و فلان همش قهر میکرد ،بددلی میکرد گیر الکی میداد همش دنبال دعوا و بحث بود ،کافی بود بگم از ی چیزی خوشم اومده یعنی ی هفته همه چی و کوفنم میکرد مریض بود مریییییض بار اخری ک قهر کرد ی سال طول کشید
بماند ک من چقد سختی و بدحالی کشیدم بماند ک چقد حالم بدبود و گریه میکردم دکمه شو زدم گذاشتمش کنار ی خاستگار سنتی داشتم مامانم باعث شد بهش اوکی بدم و باهاش ارتباط بگیرم یعنی هر چی از عاقلی و مهربونی و دل پاک این بشر بگم کم گفتم