تازگیا حرفهای جدیدمیزنه...وچیزای جدیدی هم فهمیده...قبلاتهدیدمیکرد.ولی الان از وقتی واقعیت فهمیده کیفشوجمع کرده که بره..
بهم گفته بود مامان خدانکنه بفهمم میخوای با بابام از دواج کنی...بخدامیرم..
وحالابعددوهفته دخترعمویش بهش گفته توخودت حاصل ازدواجی...شکست سختی خورده..یا منوبایاشم قهره...
دخترم شش سالشه