اولین بارداریم بود
درگیر مهاجرت از یه استان به استان دیگه بودیم و کارپیدا کردن همسرم و خونه پیدا کردن و دعوای خانواده ی همسرم که از مهاجرتمون ناراحت بودن... اصلا نفهمیدم باردارمتا کارهامون رو کردیم و رفتم دکتر و ...شد اول چهار ماهگی رفتم برای سونو و دکتر و ....
خانم دکتر سونوگراف پول سونوم رو پس داد گفت بچت مرده و فقط پول سونوی معمولی رو برداشت. یک هفته قبلش توی پارک زمین خوردم خودم حس کردم توی دلم یه چیزی کنده شد
دقیقا همون روز همسرم از کارجدیدش اخراج شد.شرایطمون خیلی بد بود! نمیشد گریه کنم چون اونم روحیش رو از دست میداد.چندروز بعد سقط کردم ! اونم یه سقط وحشتناک! از شدت خونریزی دائم بیهوش میشدم! تا آخرش رفتم بیمارستان و سقطم کامل شد و رحمم رو تخلیه کردن! بعدش درگیر کمخونی حاد و دفع بقایا بودم
من جنینم رو ندیدم ! خیلی دلم براش تنگ میشه! عذاب وجدان دارم که چرا مثل ادم راه نرفتم که زمین نخورم!
الان دوتا بچه دارم خداروشکر ولی دلم میسوزه براش!برای جنینی که خیلی ها راحت نسخه ی سقط براش میپیجن!
چطور دلتون میاد سقط عمدی میکنید؟