ازدست همسرم روانی شدم.بهم خرجی نمیده . کارنمیکنه .. لباس کهنه های مردمو میشورم میپوشم.هرچی داره و نداره مال خانواده خودشه .. بعضی شبا حتی گشنه میخوابیم
ی شلوار داشتم، لی بودبالاش زاپداشت بخدا اونم مال مردم بود دلخوشیم همون شلواربود دستشو کرد توزاپش پارش کرد
ناراحت شدم ..بهش گفتم چرا اینطوری میکنی
اونم دادو بیداد راه انداخت رفت ازخونه ..منم موندم تنها
الان عکس شلوارم میزارم فقط بلدنیستم لینک بزارم